واتسون در مزرعهاي نزديك گرين ويل، در كاروليناي جنوبي به دنيا آمد و آموزش اوليه او در مدرسهاي يك اتاقه صورتگرفت. مادر واتسون، درست برخلاف پدرش، شديداً مذهبي بود. پدر واتسون به خشونت تمايل داشت و رابطههايي خارج از روابط زناشويي برقرار ميكرد.
وقتي كه واتسون سيزده ساله شد، پدرش با زن ديگري فرار كرد و هرگز بازنگشت.
واتسون تمام عمر از او متنفر بود. در سالهاي نوجواني و جواني، واتسون به عنوان يك بزهكار توصيف شده بود. او خود را تنبل و نافرمان توصيف ميكرد و هرگز نمرهاي بيشتر از آنچه براي قبول شدن لازم بود نميگرفت.
معلمانش او را به عنوان فردي تنبل، چون و چرا كن و گاه غيرقابل كنترل به ياد ميآوردند. او با ديگران دعوا ميكرد و دو بار دستگير شد كه يكباره آن به علت تيراندازي در محدوده شهر بود. با وجود اين در ۱۶ سالگي در دانشگاه فورمن، وابسته به پاپتيستها، در گرين ويل ثبتنام كرد و مصمم بود كه كشيش شود، چيزي كه سالها به مادرش قول داده بود. او فلسفه، رياضيات، لاتين و يوناني را مطالعه كرد و انتظار ميرفت كه در سال ۱۸۹۹ فارغالتحصيل و در پاييز بعد به مدرسه علوم ديني پرينستن وارد شود.
يكي ديگر از استادان واتسون در دانشگاه فورمن او را به عنوان يك غريبه سازشكار و «دانشجويي باهوش اما قدري تنبل و گستاخ ـ سنگين وزن اما خوشقيافه ـ كه خود را بيش از حد خوب ميپنداشت و به عقايد خود بيش از مردم علاقهمند بود» (بروئر، ۱۹۹۱، ص. ۱۷۴).
واتسون يكسال ديگر در فورمن باقي ماند و درجه كارشناسي ارشد خود را در ۱۹۰۰ دريافت نمود، اما در همان سال مادرش فوت كرد و او از سوگند كشيش شدنش آزاد شد. به جاي حضور در مدرسه علوم ديني پرينستن، به دانشگاه شيكاگو رفت. در اين زمان او «جواني بود جاهطلب، بينهايت در مورد منزلت اجتماعي هشيار، مشتاق اثرگذاري خود بر جهان، كاملاً نامطمئن در مورد انتخاب حرفه و داراي احساس ناامني در مورد نداشتن ابزار پيشرفت اجتماعي.
او شيكاگو را انتخاب كرده بود تا در رشته فلسفه زير نظر جان ديويي ادامه تحصيل بدهد، اما پس از مدتي ديويي را غيرقابل درك يافت. او به ياد ميآورد كه «من هرگز نميدانستم . (واتسون، ۱۹۳۶، ص. ۲۷۴). و بدین ترتیب اشتياق او براي فلسفه از بين رفت.
واتسون از طريق كارهاي آنجل، روانشناس كاركردگرا به روانشناسي علاقهمند شد، او همچنين فيزيولوژي و بيولوژي را زير نظر ژاك لوئب، كه او را با مفهوم مكانيسم آشنا كرد، مطالعه نمود. واتسون در چند شغل كاركرد ـ او در يك شبانهروزي پيشخدمتي كرد، از موشها مواظبت نمود و به عنوان كمك نظافتچي خدمت كرد (گردگيري ميز آنجل نيز جزء وظايف او بود). در پايان دوره تحصيلات عالياش دورهاي از حملات اضطرابي شديد را تجربه كرد و براي مدتي بدون روشن بودن چراغ در اتاقش نميتوانست به خواب رود.
در ۱۹۰۳ درجه دكتري خود را دريافت كرد و جوانترين كسي بود كه از دانشگاه شيكاگو دكتري گرفته بود. گرچه جزو دانشجويان ممتاز بود (ماگناكام لاد، و فيبتاكاپا)، اما وقتي آنجل و ديويي به او گفتند امتحان دكتري او به خوبي امتحان هلن تامپسون وولي كه در سال قبل از او فارغالتحصيل شده بود نبوده احساس حقارت شديد كرد.
در همان سال واتسون با مري آيكز، دانشجوي ۱۹ سالهاي از يك خانواده سرشناس از نظر اقتصادي و سياسي ازدواج كرد. اين زن جوان در يكي از ورقههاي امتحاني خود شعر طولاني عاشقانهاي براي واتسون نوشته بود. معلوم نيست چه نمرهاي از آن امتحان گرفت، اما او واتسون را به دست آورد.
واتسون تا سال ۱۹۰۸ در دانشگاه شيكاگو به عنوان مدرس اقامت كرد. او رساله خود را در مورد بلوغ عصبي و فيزيولوژيكي موش سفيد نوشت و از آن موقع ترجيح خود را نسبت به آزمودنيهاي حيواني نشان داد. او نوشت «من هرگز نميخواستم از آزمودنيهاي انساني استفاده كنم. از اينكه به عنوان آزمودني مورد استفاده قرار گيرم متنفر بودم . اين فكر بيشتر و بيشتر در من قوت ميگرفت: آيا با مشاهده رفتار آنها نميتوانم آنچه را كه ساير دانشجويان با به كار بردن مشاهدهگران به آن ميرسيدند دريابم؟» (واتسون، ۱۹۳۶، ص. ۲۷۶).
همكلاسان واتسون به ياد ميآوردند كه او دروننگر خوبي نبود، خوي ويژهاي كه براي دروننگري لازم بود در واتسون وجود نداشت. اين فقدان ممكن است در سوق دادن او به سوي يك روانشناسي رفتاري عيني كمك كرده باشد.
در ۱۹۰۸، به واتسون استادي دانشگاه جانز هاپكينز در بالتيمور پيشنهاد شد. اگرچه او تمايلي به ترك شيكاگو نداشت، اما ارتقاء، موقعيت رئيس آزمايشگاه بودن و افزايش قابل توجه حقوق پيشنهاد شده توسط دانشگاه جان هاپكينز براي او حق انتخابي باقي نگذاشت. واتسون ۱۲ سال، يعني پربارترين سالهاي او براي روانشناسي را در آنجا گذراند.
شخصي كه كار در دانشگاه جان هاپكينز را به واتسون پيشنهاد كرد جيمز مارك بالدوين (۱۹۳۴ـ۱۸۶۱) بود، كسي كه با كتل مجله بازنگري روانشناختي را راهاندازي كرد. يكسال بعد از ورود واتسون، بالدوين در ارتباط با يك رسوايي مجبور به استعفاء گرديد: او در حمله پليس به يك روسپيخانه دستگير شده بود. رئيس دانشگاه توضيح بالدوين براي حضورش در خانه بدنامان را نپذيرفت.
يازده سال بعد، وقتي كه همان رئيس دانشگاه از واتسون به دليل يك رسوايي جنسي خواست استعفا دهد تاريخ تكرار گرديد.
در زمان استعفاي بالدوين واتسون ارتقاء يافت. او رئيس بخش (گروه) روانشناسي شد و به جاي بالدوين سردبيري مجله بازنگري روانشناختي، يكي از مجلات با نفوذ رشته روانشناسي، را كسب كرد. بنابراين، در سن سيويك سالگي واتسون يكي از شخصيتهاي مهم روانشناسي آمريكا گرديد. او در زمان درست در مكان درست قرار گرفته بود.
در دانشگاه هاپكينز، واتسون در بين دانشجويان محبوبيت زيادي كسب كرد. آنها سالنامه خود را به او تقديم كردند و به عنوان جذابترين استاد به او رأي دادند، كه در تاريخ روانشناسي تحسيني منحصر به فرد است. او جاهطلب و پر شور باقي ماند و اغلب تا لبه فرسودگي كشيده ميشد. او با «ترس از دست دادن كنترل» دست به گريبان بود و «معمولاً با كار كردن بيشتر عكسالعمل نشان ميداد» (باكلي، ۱۹۸۹،ص. ۶۷).
درحدود سال ۱۹۰۳ او بهطور جدي به رويكرد عينيتري نسبت به روانشناسي فكر كرد كه براي اولين بار اين انديشهها را در ۱۹۰۸ در يك سخنراني در دانشگاه ييل و در گزارشي در بالتيمور، در نشست ساليانه جامعه جنوبي براي فلسفه و روانشناسي بيان كرد. در آن گزارش واتسون استدلال ميكرد كه مفاهيم رواني يا ذهني براي «علم روانشناسي بيارزش هستند» (پيت، ۱۹۹۳، ص. ۵). در سال ۱۹۱۲ به دعوت كتل، واتسون در يك سلسله سخنراني در دانشگاه كلمبيا درباره اين موضوع صحبت كرد. در سال بعد مقاله مشهور واتسون در مجله بازنگري روانشناختي (واتسون، ۱۹۱۳) منتشر شد و رفتارگرايي بهطور رسمي آغاز گرديد.
كتاب رفتار:
مقدمهاي بر روانشناسي تطبيقي در ۱۹۱۴ چاپ شد. در اين كتاب واتسون براي پذيرش روانشناسي حيواني به بحث پرداخت و محاسن استفاده از حيوانات به عنوان آزمودني را در پژوهشهاي روانشناسي توصيف كرد. بسياري از روانشناسان جوانتر و دانشجويان دورههاي تحصيلات تكميلي پيشنهادهاي او را براي يك روانشناسي رفتاري جذاب يافتند. آنها اعتقاد داشتند كه واتسون با بيرون راندن اسرار و ترديدهايي كه از فلسفه به روانشناسي انتقال يافته است جو تيرهاي را كه بر روانشناسي حاكم است پاك ميكند.
روانشناسان مسنتر عموماً مجذوب برنامه واتسون نشدند. درواقع بيشتر آنها رويكرد او را رد كردند. تنها دو سال بعد از چاپ مقالهاش در مجله بازنگري روانشناختي، واتسون در ۳۷ سالگي به عنوان رئيس انجمن روانشناسي آمريكا انتخاب شد. انتخاب او ممكن است آنقدر كه نشاندهنده شناسايي اهميت او در درون نظام علمي و ارتباط شخصي او با بسياري از روانشناسان پيشرو است، معرف تأييد موضع او نباشد.
واتسون ميخواست رفتارگرايي جديد او ارزش عملي داشته باشد. انديشههاي او نه فقط براي آزمايشگاه بلكه براي دنياي واقعي بود. واتسون براي ارتقاء تخصصهاي كاربردي روانشناسي به سختي كار كرد. در ۱۹۱۶ او مشاور كاركنان يك شركت بزرگ بيمه شد و در جان هاپكينز درسي در روانشناسي تبليغات به دانشجويان رشته بازرگاني ارائه داد.
فعاليتهاي حرفهاي واتسون با خدمت او به عنوان سرگرد نيروي هوايي ارتش در جنگ جهاني اول با وقفه مواجه شد. بعد از جنگ، در ۱۹۱۸، واتسون پژوهشهاي خود را بر روي كودكان شروع كرد كه يكي از اولين كوششها در كار آزمايشي با كودكان انسان به حساب ميآيد.
كتاب بعدي او، روانشناسي از ديد يك رفتارگرا، در ۱۹۱۹ منتشر شد. اين كتاب بيانيه كاملتري از روانشناسي رفتاري او بود و استدلال ميكرد كه روشها و اصولي كه او براي روانشناسي حيواني پيشنهاد كرده بود براي مطالعه انسانها هم مناسب بود.
در اين زمان ازدواج واتسون رو به تيرگي نهاد؛ خيانت او همسرش را ناخرسند ساخت. واتسون در نامهاي به آنجل نوشت كه همسرش ديگر به او اهميتي نميدهد. «او بهطور غريزي از تماس با من متنفر است… آيا زندگيمان را به افتضاح نكشيدهايم؟» (نقل در باكلي، ۱۹۹۴، ص. ۲۷). واتسون به دردسر بيشتري نزديك شده بود. او عاشق روزالي رينر يكي از دانشجويان دوره تحصيلات تكميلي شد كه سن او نصف سن واتسون و از خانواده بالتيموري ثروتمند بود كه مقدار قابل توجهي پول به دانشگاه اهدا كرده بودند. واتسون تعدادي نامه عاشقانه (و تا حدي داراي فكر علمي) به او نوشته بود كه پانزده تا از آنها به دست همسرش افتاد. منتخباتي از نامهها در جريان طلاق پر سر و صدايي كه به دنبال آن به وقوع پيوست در نشريه بالتيمورسان چاپ شدند.
واتسون در اين نامهها نوشته بود «همه سلولهاي من، فردي و جمعي، از آن تو اند، تمامي واكنشهاي من مثبت و به سوي تو متمايلاند و همانگونه است تكتك واكنشهاي قلبي من. بيش از آنچه به تو تعلق دارم نميتوانم مال تو باشم، حتي اگر يك عمل جراحي ما دو را به يك نفر تبديل كند» (نقل در پالي، ۱۹۷۹، ص. ۴۰).
اين ماجرا به حرفه اميدواركننده دانشگاهي واتسون خاتمه داد. او مجبور شد از دانشگاه هاپكينز استعفاء دهد. «واتسون مبهوت شده بود. تا آخر كار نميتوانست باور كند كه از كار اخراج خواهد شد… او فكر ميكرد توانمندي حرفهاي او باعث خواهد شد كه نسبت به انتقاد ديگران در مورد زندگي خصوصياش مقاوم شود» (باكلي، ۱۹۹۴، ص. ۳۱). اگرچه او با روزالي رينر ازدواج كرد به او هرگز يك كار تمام وقت دانشگاهي داده نشد. هيچ دانشگاهي به دليل شهرت بدنام او به او كار نميداد و فهميد كه بايد به كار تازهاي بپردازد. او به يكي از دوستانش نوشت «ميتوانم يك كار تبليغاتي گير بياورم»، «اما من واقعاً كارم را دوست دارم. احساس ميكنم كه براي روانشناسي آثار من مهم هستند و اگر روانشناسي را ترك كنم شعله كمسويي كه سعي در روشن نگه داشتن آن براي آينده روانشناسي داشتهام خاموش خواهد شد» (نقل در پالي، ۱۹۸۶، ص. ۳۹).
بسياري از همكاران دانشگاهي او، ازجمله مربياش آنجل در دانشگاه شيكاگو، آشكارا از واتسون انتقاد كردند. او نسبت به آنها دل چرك شده بود و «هرگز جامعه دانشگاهي را كه فكر ميكرد به او خيانت كردهاند نبخشيد» (بروئر، ۱۹۹۱، صص. ۱۸۰ـ۱۷۹). با وجود خلق و خو و موضع نظري متفاوتي كه اي.بي.تيچنر در كرنل با واتسون داشت عجيب است كه درخلال اين موقعيت دشوار واتسون را از نظر عاطفي پشتيباني ميكرد.
واتسون درحالي كه بيكار بود و ميبايست دوسوم حقوق سابقش را به عنوان نفقه و خرج كودك به همسرش بپردازد، حرفه تخصصي دومي را به عنوان يك روانشناس كاربردي در زمينه تبليغات شروع كرد. او در ۱۹۲۱ با حقوقي معادل چهار برابر حقوق دانشگاه يعني ۲۵۰۰۰ دلار در سال به آژانس تبليغاتي جي. والتر تامپسون پيوست. او پژوهش خانه به خانه انجام داد، قهوه فروخت و در فروشگاه ميسي صندوقداري كرد تا درباره دنياي تجارت مطالبي ياد بگيرد. با شوق و خلاقيتي كه داشت، بعد از سه سال معاون شد. در ۱۹۳۶ به يك آژانس تبليغاتي ديگر پيوست و تا بازنشستگي در ۱۹۴۵ در آنجا باقي ماند.
واتسون اعتقاد داشت كه مردم مثل ماشين عمل ميكنند و رفتار آنان به عنوان مصرفكننده را ميتوان مثل رفتار ساير ماشينها پيشبيني و كنترل كرد. براي كنترل مصرفكننده «فقط لازم است كه او را با محرك هيجاني مشروط يا اصلي روبهرو كنيم… به او چيزي بگوييم كه با ترس همراه باشد، چيزي كه خشم ملايمي را تحريك كند، كه پاسخي عاطفي يا عشقي را فرا خواند، يا بر يك نياز رواني يا عادتي عميق اثر كند» (نقل در باكلي، ۱۹۸۲، ص. ۲۱۲).
واتسون پيشنهاد كرد كه رفتار مصرفكننده تحت شرايط آزمايشگاهي مورد مطالعه قرار گيرد و پيامهاي تبليغاتي بايد به سبك توجه كنند تا به ماهيت و كوشش شود تا اثر طرحها يا تصويرهاي ذهني جديد را برساند. هدف اين بود كه مصرفكنندگان را نسبت به چيزي كه مصرف ميكردند ناراضي كرده و اشتياق براي چيرهاي تازه را به آنها القاء نمايد.
براي سالها امتياز پيشقدم بودن در صحه گذاشتن بر شهرت يا تازگي توليدات و خدمات و طراحي فنون جهت دستكاري كردن انگيزهها، هيجانها و نيازهاي انساني به واتسون داده ميشد. پژوهشهاي اخير نشان دادهاند كه اگرچه او اين فنون را به مقدار زياد ارتقاء بخشيد، آنها قبل از پيوستن واتسون به زمينه تبليغات مورد استفاده قرار ميگرفتند (كون، ۱۹۹۴؛ كرشل، ۱۹۹۰). معهذا مساعدتهاي واتسون به تبليغات بسيار موفقيتآميز بود و او را به شهرت و ثروت سرشار رساند.
بعد از ۱۹۲۰، تماس واتسون با روانشناسي علمي غيرمستقيم بود. او وقت زيادي صرف ارائه انديشههايش در روانشناسي رفتاري به عموم مردم از طرف رسانههاي گوناگون كرد. او گفتوگوها و سخنرانيهاي راديويي كرد و مقالاتي براي مجلات مشهور مثل هارپرز، كازموپوليتن، مك كالز، كوليرز و نيشن نوشت كه بر شهرت و آوازه او افزود.
در اين مقالات واتسون كوشيد تا پيام رفتارگرايي را به گروه كثيري از پيامگيران برساند. او به سبكي روشن و خوانا اما ساده مينوشت. در زندگينامه خود نوشت از آنجا كه ديگر نميتواند در نشريات حرفهاي روانشناسي بنويسد، دليلي نميبيند متاعش را به عامه مردم نفروشد (واتسون، ۱۹۳۶). اگرچه اين كار سبب شد كه انديشههايش مشهور شود اما بيشتر از قبل او را از اجتماع علمي دور كرد. «آنهايي كه بهطوركلي كاربرد اصول روانشناسي يا خود انديشههاي رفتارگرايي را تحمل نميكردند، نسبت به «فعاليتهاي» واتسون براي گسترش نظريه تحمل كمتري داشتند» (كرشل، ۱۹۹۰، ص. ۵۶).
تنها تماس رسمي واتسون با روانشناسي علمي از طريق يك مجموعه سخنراني بود كه در مدرسه جديد تحقيقات اجتماعي در شهر نيويورك ارائه داد. اين سخنرانيها پايه كتاب او به نام رفتارگرايي را تشكيل داد (۱۹۲۵، ۱۹۳۰)، كه برنامه او براي بهبود جامعه را توصيف ميكند.
در ۱۹۲۸ واتسون كتابي در زمينه مراقبت از كودك به نام مراقبت رواني از نوزاد و كودك منتشر كرد، كه در آن به جاي نظام آسانگير پرورش كودك، نظامي مقرراتي را ارائه داد كه با موضع قوي محيطگرايي او همخوان بود. اين كتاب پر از توصيههاي سخت روش رفتارگرايي در مورد تربيت كودكان بود.
براي مثال توصيه او به والدين چنين بود «هرگز كودكان را در آغوش نگيريد و نبوسيد، اجازه ندهيد روي زانو شما بنشينند. اگر مجبور به اين كار شديد هنگامي كه به آنها شببخير ميگوييد پيشانيشان را ببوسيد. صبحها با آنها دست بدهيد. اگر در مورد وظيفهاي مشكل كار خيلي خوبي انجام دادند دستي به سرشان بكشيد… در خواهيد يافت كه چقدر آسان است كه درعين كاملاً عيني بودن، با فرزندتان مهربان باشيد. شما از رفتار كسالتآميز و احساساتي كه تابهحال داشتهايد شرمنده خواهيد شد» (واتسون، ۱۹۲۸، صص. ۸۲ـ۸۱). اين كتاب راه و رسم آمريكايي تربيت كودك را تغيير داد و بيش از ساير نوشتههاي واتسون بر عموم مردم تأثير گذاشت. يك نسل از كودكان، ازجمله كودكان خود او، در خطي كه واتسون تجويز كرده بود پرورش يافتند.
پسر واتسون، جيمز، يك بازرگان كاليفرنيايي در ۱۹۸۷ به خاطر ميآورد كه پدرش قادر به نشان دادن عواطف خود به كودكان نبود و هرگز او را نبوسيد يا در آغوش نگرفت. او پدرش را چنين توصيف كرد «او بياحساس، در برقرار كردن ارتباط عاطفي ضعيف و از بيان كردن يا كنار آمدن با احساسات يا عواطف خود ناتوان بود و فكر ميكنم به نحوي غيرعمدي مصمم بود تا من و برادرم را از هر نوع پايه عاطفي بينصيب كند.
او عميقاً معتقد بود كه بيان عاطفه يا محبت از هر نوع، اثري مخرب بر ما به جا ميگذارد. در اجراي فلسفه بنيادياش به عنوان يك رفتارگرا بسيار خشك بود» (نقل در هنوش، ۱۹۸۷، صص. ۱۳۸ـ۳۷). روزالي رينر واتسون براي مجله والدين مقالهاي نوشت با عنوان «من مادر پسران يك رفتارگرا هستم» و بر عدم توافق با همسرش در مورد پرورش كودك اذعان كرد. او نوشت كه برايش مشكل بود كه نسبت به كودكانش عواطف خود را كاملاً مهار كند و گهگاهي ميخواست تمام قواعد رفتارگرايي را بشكند، اگرچه پسرش جيمز به ياد نميآورد چنين امري هرگز اتفاق افتاده باشد.
واتسون باهوش و صريح بود و ظاهر خوش تركيب و جذابيت افسانهاياش او را فردي گيرا ميساخت. در اكثر ايام زندگياش مورد توجه مردم بود و او از اين توجه باخبر بود و از آن لذت ميبرد. لباسهاي او هميشه مد روز بودند. با قايقهاي تندرو مسابقه قايقسواري ميداد، با افراد طبقه بالاي جامعه نيويورك نشست و برخاست ميكرد و «به پيروز شدن بر تمام مشروبخورهاي قهار دكههاي مشروبخوري افتخار ميكرد» (باكلي، ۱۹۸۹، ص. ۱۷۷).
او خود را يك عاشق بزرگ و ماجراجويي عاشقپيشه ميدانست و زنان جوان زيباي زيادي را به خود جلب مينمود (بروئر، ۱۹۹۱، ص. ۱۸۰؛ برنهم، ۱۹۹۴، ص. ۶۹). در كانكتيكت خانهاي ساخت و آن را پر از خدمه كرد، اما از پوشيدن لباسهاي كهنه لذت ميبرد و كارهاي باغباني را خودش انجام ميداد.
زندگي واتسون در ۱۹۳۵ با مرگ روزالي تغيير كرد. پسرش جيمز به خاطر ميآورد كه براي اولين بار پدرش را درحال گريه ديده است و براي چند لحظه واتسون دستانش را دور شانههاي پسرانش حلقه كرد. روانشناسي در نيويورك به نام ميرتل مكگرا واتسون را كمي بعد از فوت روزالي ملاقات كرد. واتسون به او گفت كه تا چه حد براي مقابله با مرگ همسرش آماده نبوده است زيرا او بيست سال از همسرش مسنتر بوده و هميشه چنين فرض ميكرده كه خودش اول خواهد مرد. او با مك گرا گفتوگويي تقريباً طولاني داشته و «نميدانسته چگونه از اين اندوه رهايي خواهد يافت» (مك گرا، ۱۹۹۰، ص. ۹۳۶).
با فرار رسیدن دهه دوم قرن بیستم یعنی کمتر از چهل سال پس از آنکه وونت ، روانشناسی را بطور رسمی بنا نهاد، این علم با تجربه نظرهای جدی روبرو شد. در آن زمان دیگر همه روان شناسان در مورد ارزش درون نگری ، وجود عناصر ذهن یا ضرورت پایبندی روان شناسی به تحقیق ناب توافق نداشتند. حرکت از روان شناسی ساخت گرایی به کارکرد گرایی به صورت تکاملی اتفاق میافتاده و کارکرد گرایان نه به منظور نابود ساختن آنچه وونت و تیخپر ایجاد کرده بودند بلکه برعکس در جهت اصلاح آن قدم برمیداشتند.
موقعیت روان شناسی در ایالات متحده در دهه دوم قرن بیستم چنین بود. کارکرد گاریی در جهت بالندگی سیر میکرد و ساخت گرایی هنوز از جایگاه نیرومند ولی نه منحصر به فرد برخوردار بود. در سال ۱۹۱۳ انقلابی علیه هر دوی این مواضع صورت گرفت. این واقعا یک انقلاب ، جدایی آشکار و نبردی تمام عیار علیه نظام موجود بود، به این نیست که هر دو دیدگاه را در هم کوبد. هدف پرچمدار این جنبش نه اصلاح گذشته و نه سازش با آن بلکه یک دگرگونی کامل بود. این جنبش تازه رفتار گرایی نام گرفت و رهبر یک روانشناسی سی و پنج ساله به نام جان بی واتسون بود.
روندهای عمده در پیدایش رفتارگرایی
در پیدایشرفتارگراییسه روند عمده رامی توان مشخص کرد:
- سنتهای فلسفی در زمینه عینیت گرایی روانشناختی
- روانشناسی حیوانی
- کنش گرایی
سنت گرایی در زمینه عینیت گرایی روان شناختی
واتسون به هیچ وجه نخستین کسی نبود که بر نیاز به عینیت در روان شناسی تاکید کرده باشد، از چنین تلاشهایی درباره فلاسفه تاریخچهای طولانی در دست است دیزرنز ، دکارت ، لامتری ، کابانی ، اگوست کنت بر کاربرد دادههای عینی در روان شناسی مطالبی ارائه کردهاند. رفتارگرایی واتسون زمانی ظهور کرد که در آغاز سده بیستم عینیت گرایی ، ماشین گرایی و ماده گرایی رشد چشمگیری پیدا کرده بود و آنچنان متداول شده بود که ناگزیر به نوعی روان شناسی جدید منجر شد. روان شناسی که تنها بر چیزی که میتوانست دیده ، شنیده یا لمس گردد، متمرکز بود.
تاثیر روان شناسی حیوانی بر رفتار گرایی
نظریه تطور داروین انگیزه فراوانی برای مطالعه روان شناسی حیوانی فراهم کرد و روان شناسی حیوانی هم به نوبه خود شاید مهمترین عامل در سوق دادن واتسون به تشکیل روان شناسی رفتاری بوده است. واتسون رابطه بین روان شناسی حیوانی و رفتار گرایی را به وضوح چنین بیان میکند: رفتار گرایی نتیجه مستقیم مطالعات روان شناسی حیوانی در طی اولین دهه قرن بیستم است. بنابراین میتوان گفت که مهمترین سلف برنامه واتسون روان شناسی حیوانی بود که از نظریه تکامل نشات میگرفت.
این نظریه به تلاشهایی در جهت نشان دادن وجود ذهن در موجودات زنده پستتر و پیوستگی ذهن حیوان و انسان منتهی شد. مرگان در مطالعات میدانی خود درباره گونههای پستتر حیوانی از یک روش شناسی بشر آزمایشی و مشاهدات نسبتا مهار شده استفاده میکرد. مرگان به عنوان توضیح دهنده اصلی رفتار بر عادت تکیه میکند و بر یادگیری از طریق کوشش و خطا تاکید میورزد. فرض وی بر این است که فرآیندهای یادیگری انسان و موجودات پستتر پیوستهاند. آزمایشهایی که بعدها ثورندایک در آزمایشگاه به آن دست زد از لحاظ محتوی و دیدگاه با کار مرگان ارتباط نزدیک دارند.
واتسون هم با خواندن گزارشهای مرگان به پژوهش در کار حیوانات برانگیخته شد. جالب اینکه هر سه نفر مایل بودند تا همه یادگیری را بر مبنای معدودی از اصول ساده که هم درباره انسان و هم در خصوص حیوانات کاربرد دارد توضیح دهند. بزودی روان شناسی حیوانی به عنوان الگویی برای رفتار گرایی بکار رفت و رهبر آن به منظور انجام دادن پژوهش آزمودنیهای حیوانی را بر آزمودنیهای انسانی بسیار ترجیح میداد. واتسون یافتهها و روشهای روان شناسان حیوانی را به عنوان شالودههای برای ایجاد یک علم رفتاری که هم برای انسان و هم برای حیوان کاربرد داشته باشد مورد استفاده قرار داد.
کنش گرایی
پیش از ظهور واتسون در صحنه روان شناسان کنش تا اندازه زیادی از روان شناسی محتوایی وونت و تیچنر دور شده بودند. گروه ویژهای از روان شناسان کنش گرا در نوشتهها و سخنرانیهای خود بی هیچ پرده پوشی و به طرزی آشکار از یک روان شناسی عینی که به جای آگاهی میباید بر رفتار متمرکز باشد سخن میگفتند. کاتل در یکی از سخنرانیهای خود گفت: من متقاعد نشدهام که روان شناسی باید اینگونه محدود به مطالعه آگاهی باشد.
این مفهوم نسبتا گسترده که جدا از درون نگری هیچگونه روان شناسی وجود ندارد، بنا به دلایل روشنی که از واقعیات ناشی است رد میشود. برن هام گزارش کرده است که واتسون این خطابه را در آن نمایشگاه جهانی میشنید. شباهت میان نظر بعدی وی و این بیان کاتل چنان چشمگیر بوده است که کاتل را میتوان پدر بزرگ رفتار گرایی واتسونی نامید.
رفتار گرایی پس از بنیان گذاری
در سالهای اول دهه ۱۹۲۰ به نظر میرسید که در رفتار گرایی تقریبا توجه تمامی روان شناسی امریکا را به جز معدودی به خود جلب کرده باشد. هر چند تمامی افراد این نسل جدید رفتار گرایان دیدگاه محض واتسون را نپذیرفتند. برخی شیوههای خویش را پدید آوردند و نسبت به نظریههای مخالف واتسون پذیراتر بودند. با اینکه واتسون بنیان گذار رفتار گرایی بود و برای مدتی متفاوت حرکت کنند. ادوین هولت ، آلبوت وایس و کارل ازجمله این افراد بودند.
در میانه سالهای دهه ۱۹۲۰ نظامهای رفتار گرایی نوینی در صحنه ظاهر شد. جنبش رفتار گرایی شاخه شاخه شد و نظامهای جداگانهای پدید آمد و مجادله بسیاری را برانگیخت که تا امروز بویژه درباره نظریههای یادگیری ادامه دارد. مهمترین این نظامها عبارتند از رفتار گرایی هدفمند تولمن ، نظریه ادوین گاثری ، کدارک اشونارد هال و اسکیز.
وضع کنونی رفتار گرایی
امروزه گر چه رفتار گرایی به عنوان یک مکتب رسمی مرده است. ولی روحیه نو رفتار گرایانه هنوز شکوفاست. هر چند باید از آن به عنوان یک نگرش یا یک نظر کلی یاد کرد تا مکتبی رسمی ، زیرا رفتار گرایی به صورت سنت روان شناسی تجربی امریکا که سیر تکاملی را پیموده است. امروزه هیچ روان شناسی خود را رفتار گرا نمینامد. چون این کار دیگر لاز نیست. به همان نسبت که امروزه روان شناسی تجربی امریکا عینی ، ماشینی ، تجربی ، کاهش گرایانه و تا اندازهای محیط گرایانه است، روح رفتار گرایی واتسون به زندگی خویش ادامه میدهد.
پنجاه سال پس از انتشار مقاله واتسون که رسما رفتار گرایی را آغاز گرد اسکینر در سال ۱۹۶۳ این سالگرد را با مقاله خویش ، رفتار گرایی در پنجاه سالگی ، جشن گرفت و در آن یادآور شد که پیشرفت عظیم روانشناسی تجربی در آمریکا اساسا مدیون رفتار گرایی بوده است. در سالهای اخیر گروهی کوچک اما پر سر و صدا از روان شناسان نسبت به نظرهای رفتار گرایانه اعتراض کردهاند، تعداد آنها ظاهرا رو به افزایش است و ممکن است نمایانگر آغاز بیمیلی در تلقی روان شناسی به عنوان علم رفتار باشند.
موضوع رفتارگرایی از دیدگاه واتسون
موضوع یا دادههای اصلی برای روانشناسی رفتارگرایی واتسون اقلام یا عناصر رفتار بود. حرکات ماهیچهای یا ترشحات غدهای روانشناسی به عنوان علم رفتار باید فقط با اعمال سروکار داشته باشد که بطور عینی و بدون توسل به مفاهیم و واژههای ذهن گرایانه قابل توصیف باشد. روانشناسی رفتاری واتسون هم در روش و هم در موضوع کوششی بود در جهت ساختن علمی که از تفکرات ذهن گرایانه در روشهای غیر عینی فارغ باشد یعنی علمی به عینیت و اهمیت علم فیزیک.
برخورد واتسون با موضوعات سنتی علم روان شناسی
غریزه در دیدگاه واتسون
واتسون نقش غرایز را در رفتار پذیرفت. واتسون در کتابش به نام رفتار ، مقدمهای بر روانشناسی تطبیقی به وصف یازده غریزه پرداخت، از جمله غریزهای که با رفتارهای تصادفی سروکار دارد. او رفتار غریزی چلچلههای دریایی را در جزایر دری تورتوگاس در سواحل فلورید مطالعه کرده بود. تا سال ۱۹۲۵ واتسون موضع خود را تغییر داد و مفهوم غریزه را رد کرد. او استدلال میکرد که آن جنبههایی از رفتار انسان که نظر غریزی میرسند در حقیقت پاسخهای شرطی شده اجتماعی هستند. با پذیرش این نظر که یادگیری کلید فهم رشد رفتار آدمی است، واتسون به صورت یک رفتارگرای افراطی در آمد.
او از این هم فراتر رفت: نه تنها غرایز را در نظام خود رد کرد بلکه از پذیرش اینکه تواناییها ، خلق وخو یا هر نوع استعداد ارثی هم وجود دارد امتناع نمود. وی معتقد بود که کودکان با توانایی ورزشکار یا موسیقیدان بزرگی بودن به دنیا نمیآیند بلکه بوسیله والدین یا مراقبانشان که رفتارهای مناسب را تشویق یا تقویت میکنند به آن جهت هدایت میشوند. این تاکید واتسون بر تاثیر بیش از حد تربیت والدین و محیط اجتماعی با این نتیجه گیری که هر کسی میتواند کودکان را برای هر چه که بخواهد تربیت کند یکی از دلایل شهرت بیاندازه واتسون بود.
هیجانها در دیدگاه واتسون
برای واتسون هیچانها صرفا پاسخهای بدنی به محرکهای خاصی بودند. محرکی مثل حضور یک حمله کننده تغییرات درونی بدنی ، مثل ضربان قلب و پاسخهای آشکار یادگرفته شده مقتضی را ایجاد کنند. این نظریه به هیچ نوع ادراک هشیارانه هیجان یا احساسهای حاصل از اعضا درونی اشاره نمی کند. واتسون گفت که کودکان سه هیجان امری را نشان میدهند: ترس ، خشم و محبت. ترس بوسیله صداهای بلند و از دست دادن ناگهانی تکیه گاه ، خشم بوسیله جلوگیری از حرکات بدنی و محبت به وسیله نوازش کردن پوست یا با جنباندن و ضربه آرام زدن بوجود میآیند. وی معتقد بود که سایر پاسخهای هیجانی انسان از طریق فرایند شرطی شدن از این سه هیجان ناشی میشوند.
یادگیری هیجانها
از نظر واتسون رفتار هیجانی نمونه دیگری از شرطی سازی کلاسیک است. و این فرض را مطرح کرد که تفاوتهای فردی در ابتدا وجود ندارد یعنی همه افراد با بازتابهای هیجانی ترس ، عشق و علاقه متولد میشوند که در مقابل محرک خاصی (غیر شرطی) روی میدهند، اما سر انجام انسانها به چیزهایی واکنش هیجانی نشان میدهند که در ابتدا هیچ اهمیت هیجانی نداشتهاند. او اعلام داشت که همه واکنشهای هیجانی بعدی از پیوند محرکهایی که در آغاز خنثی بودند یا محرکهایی که با پاسخهای هیجانی ارتباط دارند، حاصل میشوند. واتسون برای اثبات این فرضیه خود آزمایش مشهور و بحث برانگیز آلبرت کوچولو را نجام داد.
طرح آزمایش آلبرت کوچولو
آزمودنی این تحقیق پسر یازده ماهه به نام آلبرت بود. در آغاز تحقیق آلبرت از اشیا و افراد گوناگون ترسی (یک هیجان) نشان نمیداد. او به هر چیزی که در نزدیکش قرار میگرفت نزدیک میشد و آن را دستکاری میکرد و از جمله چیزهایی که او همیشه به سوی آن دست دراز میکرد موش سفیدی بود که چند هفته با آن بازی کرده بود (در واقع از موش هیچ ترسی نداشت
واتسون برای ایجاد ترس از موش در آلبرت یک محرک طبیعیترس آور یعنی صدای بلند و شدید استفاده کرد. این کار بدین شکل بود که همزمان که آلبرت میخواست دستش را به سوی موش دراز کند بوسیله یک چکش و میله فلزی صدای بلند و شدیدی در پشت سر او ایجاد میشد. در مرحله اول آلبرت شدیدا از جا پرید و صورتش را در تشک پنهان کرد ولی او با این یک بار از موش نترسید و در چند مرحله بعدی کم آثار ترس از موش در آلبرت ایجاد شد، او به نحو چشمگیری تغییر کرده بود و زمانی که موش به تنهایی نیز ارائه میشد، دیگر به سمت آن دست دراز نمیکرد بلکه چهار دست و پا و با گریه از آن فرار میکرد (بعدا واتسون بوسیله حساسیت زدایی منظم این ترس شرطی را در آلبرت از بین برد).
نتایج آزمایش آلبرت
شرطی بودن رفتار هیجانی
واتسون این آزمایش را بسیار مهم میدانست و معتقد بود که این مطمئنا گواه برمبنای شرطی پاسخ ترس است و این موضوع تبیینی در اختیار میگذارد که پیچیدگی زیاد رفتار هیجانی بزرگسالان را توجیه میکند. پاسخهای هیجانی در نتیجه پیوند محرکهای شرطی نظیر صداها ، بوها و محرکهای غیر شرطی مثل موضوعاتی که باعث ترس ، خشم ، علاقه میشوند، ایجاد میشوند.
تعمیم محرک
هنگامی که پس از پنج روز دوباره آلبرت را آزمایش کردند او نه تنها از موش سفید ، بلکه از خرگوش سفید ، کت سفید ، پارچه سفید ، ماسک بابانوئل سفید و از هر چیز سفید رنگ دیگر نیز میترسید، در حالی که همه این وسایل چیزهایی بودند که قبلا با آنها بازی کرده بود. واتسون این پدیده را انتقال (Transfer) نامید که عموما تعمیم محرک نامیده میشود و پدیده عبارت است از دادن پاسخهای یکسان و مشابه هنگام مواجه شدن با هر یک از محرکهای مربوط.
یادگیری عالیتر از طریق شرطی سازی
واتسون میگوید: کل یادگیری عبارت است از پاسخهایی که برگزیده و زنجیره میشوند. حتی زنجیرههای پیچیده رفتار از فرآیند شرطی سازی حاصل میشوند که به موجب آن جدیدترین رفتار از طریق نوعی زنجیره شدن پاسخها به محرکها به وجود میآیند. یادگیری پیچیده تر در واقع شرطی کردن زنجیرههای محرک – پاسخ (S—->R) بیشتری است که در نهایت منجر به عادت میشود.
ارزیابی نظریه واتسون
واتسون عمیقا به شرطی سازی اعتقاد داشت و چیزها و نظریههای غیر از آن را بشدت رد میکرد. او با اخذ تحقیقات پاولف و ارائه مدل انسانی آن و با دفاع از دیدگاه لوح سفید جان لاک (John Lak) فیلسوف انگلیسی (این نظر قبل از واتسون ارائه شده بود) بر توانایی ایجاد و تغییر رفتار دلخواه از طریق شرطی سازی تاکید کرد. این دیدگاه در کنار دیدگاههای دیگر نظیر محیط گرایی و عینی گرایی منجر به ارائه نظریه رفتارگرایی (Behaviorism Theory) از طرف واتسون شد که قدم اول ان در سال ۱۹۱۳ میلادی با مقالهای تحت عنوان روانشناسی به گونهای که رفتارگرا آن را درنظر میگیرد، برداشته شد. امروزه این مقاله به بیانیه رفتارگرایی مشهور است.
تفکر از دیدگاه واتسون
دیدگاه سنتی فرایندهای تفکر این بود که این فرایندها در مغز روی میدهند و آنقدر ضعیف هستند که هیچ تکانه از عصب حرکت به ماهیچه منتقل نمیشود در نتیجه هیچ پاسخی در ماهیچهها و غدد صورت نمیگیرد و طبق این نظر فرایندهای تفکر به دلیل اینکه در غیاب حرکات ماهیچهای روی میدهند برای مشاهده و آزمایش دسترس پذیر نیستند. تفکر به عنوان چیزی غیر ملموس چیزی کاملا ذهنی و بدون هیچگونه مدلول فیزیکی انگاشته میشود. در مقابل نظام رفتارگرای واتسون کوشید تا تفکر را به رفتار حرکتی ناآشکار تقلیل دهد. واتسون میگفت که تفکر مانند سایر جنبههای کارکردی انسان نوعی رفتار حسی حرکتی است.
او همچنین استدلال میکرد که رفتار تفکر شامل عکس العملها یا حرکات گفتاری ناآشکار هستند. بنابراین او تفکر راه گفتار ناملفوظی کاهش داد که شامل عادات ماهیچهای آموخته شده در گفتار آشکار است. در ضمن رشد کودکان این عادات ماهیچهای غیر قابل شنیدن و دیدن میشوند، زیرا والدین و معلمان به کودکان هشدار میدهند که صحبت کردن با صدای بلند با خود را قطع کنند. بدین طریق تفکر به صورت وسیلهای در میآید برای صحبت کردن آهسته با خودمان.
خدمات واتسون به رفتارگرایی
کار بارآور علمی واتسون کمتر از بیست سال دوام یافت اما بر دوره رشد روانشناسی برای سالها تاثیر پایدار داشت. او عامل موثری از روح زمان بود و زمان نه تنها برای روانشناسی بلکه برای نگرشهای علمی بطور کلی در حال تغییر بود. واتسون روانشناسی را از نظر روشها و اصطلاحات عینیتر ساخت. اگر چه موضعهای او درباره موضوعهای ویژه سبب برانگیختن مقدار زیادی پژوهش شد. فرمول بندیهای اصلی دیگر مفید نیستند. رفتارگرایی واتسون به عنوان یک مکتب مجزا با صورتهای تازهتری از روان شناسی عینی گرایی که بر اساس آن بنا شده اند جایگزین شده است. اگر چه برنامه واتسون به غایتهای بلند پروازانه خود جامه عمل نپوشانید خود واتسون برای نقش پایه گذار خود بطور گستردهای شناخته شده است.
پذیرش رفتارگایی واتسونی تا اندازهای نتیجه شخصیت خود واتسون بود. او دوست داشتنی و جذاب بود و اندیشههایش را با شور شوق ، خوش بینی و اعتماد به نفس بیان میکرد. او دارای شخصیتی قوی و دوست داشتنی بود که سنت را مورد سرزنش قرار میداد و روانشناسی موجود در زمان خود را طرد میکرد. این ویژگیهای شخصی با روح زمانی که او با توانایی بیش از حد آنرا دستکاری میکرد تعامل دانست و جی،بی واتسون را به عنوان یکی از پیشروان روانشناسی که تنش موثر او در رشد و تکامل روانشناسی غیر قابل انکار است را معرفی میکند.
پیدایش رفتارگرایی : روانشناسی پاولوف، واتسون و اسکینر
روانشناسی دراوایل قرن بیستم، با پیدایش مکتب فکری دیگری به نام رفتارگرایی، تغییرات چشمگیری یافت. رفتارگرایی با مردود دانستن تأکید بر ذهن خودآگاه و ناخودآگاه، به نسبت دیدگاههای نظری پیشین، تغییر عمدهای به حساب میآمد. رفتارگرایی با تأکید محض بر رفتار قابل مشاهده، جنبه علمیتری به روانشناسی بخشید.
نقطه شروع رفتارگرایی با کارهای ایوان پاولوف، فیزیولوژیست روسی، آغاز شد. پژوهشهای پاولوف بر روی سیستم گوارش سگها به کشف فرایند «شرطیسازی کلاسیک» انجامید. پاولوف نشان داد که رفتارها از طریق تداعی مشروط، قابل یادگیری هستند. او همچنین نشان داد که این فرایند یادگیری برای ایجاد تداعی بین محرکهای محیطی و محرکهای طبیعی نیز قابل استفاده است.
اختلافات فردی :
واتسون معتقد ای که هیچ گواه و شاهد ارزنده ای نمی تواند ما را به تصور مخالف آن راهنمایی کند یعنی اینکه هیچ چیز نمی تواند ارثی بودن خصوصیات اخلاقی را اشکار سازد .
واتسون می گوید کودکی که اجدادش همگس سارق ادم کش دزد باشند در نتیجه تعلیم و تربیت صحیح موفق خواهد شد که نسبت به اجتماع مفید واقع شود وکسی خلاف انرا نمی تواند ثابت کند . هزاران کودک در خانواده های متدین پای بند اصول اخلاقی از پدر و مادری جدی و سالم به دنیا میاید که در اثر فقدان تعلمی و تربیت لازم هرزه وعیاش و دزد به بار امده به خلافکاری و جنایت کشیده یم شوند زیرا درمحیطی که پرورش می ایند جز این نمی تواند باشد . و عقدیه واتسون درباره نسبی محیط و وراثت سبب ایراد و اعتراضات مختلفی گردیده که مهمترین انها مقایسه رشد ها قلوها ای .
هیجانات:
هیجانات در زندگی انسانی حداقل باندازه تفکر دارای اهمیت ای از طرف دیگر هیجانات عناصر اشوبگر درجه یک هستند . در نظرعموم هیجان با راحتی و درستی و ظرافت ، شهرت پیدا کرده است با وجود این تمام رفتارهای انسانی رفتار کودکی که اسباب بازیهایش دنیای کوچک خود را می سازد یا رفتار بزرگسالی که تحت فشار زندگی خانوادگی شغلی اجتماعی خود قرار گرفته منبع واکنشهای هیجانی می باشد . در سال ۱۹۱۹ واتسون فرمولی را بطور موقت عرضه داشت
که یک هیجان واکنش موروثی است بعد بشکل زیر اصلاح نمود به واکنشی غریزی گفته می شود که در حقیقت از راه شرطی شدن بدست امده باشد هیجان هم همینطور است ولی با این تفاوت که هیجان پاسخ گسترده تر و محدود تری را شامل یم شود و یک سری جوابهای فرعی و با تغییر شکل یافته که نشان دهنده مطابقت ناقص و تکمیل نیافته فرد در مقابل شوک معلوم سر راهش هستند.
واتسون و همکارانش یک سری ازمایش نیز انجام داده اند که در اروپا مورد تایید می باشد .
کسب مهارتهای دستی
روانشناسی بوسیله بررسی اصولی کارهای تجربی از راه تجربی به چگونگی تشکیل عادت توجه نشان داده و کافی است که به مشاهداتی در مورد یادگیری ماشین نویی اجر چینی و صدها مشاغل دیگر دستی بعمل امده اشاره نمود . دراینجا فرضیه واتسون بر مبنای تکرار و تجدید قرار داد . تکرار یک عمل در زمان کاملا محدود تجدید پایداری و ثبات نهایی کی حرکت و ناپدید شدن حرکات دیگر را بیان می کند که این خود توضیحی است که از تکرار بدست امده است .
سخن گفتن واندیشیدن
از نقطه نظر فیزیکی گفتار عبارت است از یک سری صورت دمی و بازدمی که در حفهر های طنین دار دهان حلق و دماغ ایجاد کرده است و احتیاجی ندارد که با اصوات حنجره ای ترکیب گردد . در صدای بنلد اصوات حنجره ای با اصوات دهانی و حلقی ترکیب می شوند . در زمزمه کردن اصوات حنجره ای وجود ندارد . روز اول زندگی کودک با اولین فراید مکانیسمهای صدا شروع بکار کرده و اصوات ا و او را بر زبان اورده فریادهای گرسنگی اش شکل مشخصی دراد . و صداهایی که در اولین ماهها بگوش میرسد اصوات بی صدا هستند که بیشتر از همه شنیده می شوند عبارت از « م » و « ن » و « گ » و « ه » و « ر » که اغلب با اتصال به آ بصورت ما و نا ملاحظه می شود حرف صدا دار مانند « ی » و « آ » و « او » شنیده می شود . تا زمانی که کودک در گهواره و اغوش ما در باند واحتیاجاتش را براورد کنند او هیچ ضرورتی برای گسترش زبان خود احساس نمی کند اما اگر عادتش را درست قبل از عادت زبانی واقعی ازمایش کنند مشاهده خواهند کرد که بقسمی مناسب به ایشا مختلف پاسخ می گوید بناراین محیطش پیچیده گردیده و اگر بخواهیم که خود طفل واکنش نشان داده و پیشرفت کند اجرای اعمال کوتاه الزامی می گردد .ازمایشی که واتسون بیان کرده اشاره می نمائیم قوطی که کودک اسباب بازیهای خود را در ان نگهمیدارد بجای محرک عمل می کنند بدین ترتیب که با باز و بسته رکدن ان و با گذاشتن اسباب بازیها در توی ان کودک پاسخ می دهد .
آزمایش گردستها و انگشتهای کودک را که با قوطی بازی می کند نگاه می کند وقتی که کودک قوطی را بر می دارد ازمایش گر با توجه به سن کودک می گوید قوطی و وقتی که کودک قوطی را باز می کند ازمایشگر می گوید قوطی باز شده و هر وقت قوطی را می بندد می گوید بسته شده و هر وقت که کودک اسباب بازی خود را به داخل قوطی می ریزد ازمایشگر می گوید مکعب هایت را در قوطی بگذار و این مطلب بقدری تکرار می شود که بازتاب شرطی برقرار می گردد . بدین ترتیب قوطی که قبلا سبب حرکات جسمانی می شد رفته رفته سبب بروز عادت کلامی میگردد . مثلا وقتی قوطی را بر میدارد می گوید قوطی وقتی انرا باز می کند می گوید قوطی باز شد بدین ترتیب مشاهده قوطی سبب ایجاد اعمال بدنی کلامی و یا هر که با هم میگردد . از این راه یک سری روابط عملی بین مشاهده اشیاء عضلات گلو و حنجره برقرار می گردد . این روابط به موازات روابطی است که قبلا برقرار شده بود و با مشاهده قوطی حرکت دست و پا شروع می شود .
اکنون کودک با مشاهده قوطی چه عکس العملی نشان م یدهد حرکتی یا کلامی که این مساله تاثیر محیط را روی روش تربیت و رشد و عادات کلامی روشن و اشکار می سازد . ممکن است تصادفات قوطی در جائی دور از دسترس کودک قرا رگرفته تا کودک با مشاهده ان کلمه قوطی را بیان کرده و باصرار تکرار می کند ازمایشگر با شنیدن ان عجله می کند و قوطی را به کودک می دهد کودک با ملاحظه این عمل و اعمال مشابه دیگر یاد می گیرد که برای بدست اوردن هر چیز کافی است که نامش را چند بار تکرار کند بدون نیاز به اعمال جسمانی بدین ترتیب عادت کلامی جانشین عادت جسمانی شده و کودک با تکرار کلمه ای می تواند بزرگسالی را به اجرای عملی و ادار کند بنابراین یادگیری کلامی نشان دهنده عملی در سطح بازتاب شرطی است عادات کلامی با هم خوانی بعدی کلمه که در نتیجه عادات جسمانی مربوط به اشیا مشخص که نشان دهنده همان کلمه ای کسب می شود عادات زبان واقعی کودک پس از یادگیری کلمه شروع به جمله بندی می کند یادگیری کلمات و جملات همزان با هم گسترش پیدا می کنند . واتسون چگونگی تبدیل کلمه ای مجزی و ترکیب انرا با هم کلمه دیگر مشاهده کرده ای . در کودک به این ترکیب وقتی ظاهر می شود که کودک یکسال و ۷ ماه و ۲۵ روزه بوده و کودک ۵۲ کلمه جدا از هم یاد گرفته بود واتسون تذکر می دهد که با گفته جملاتی مانند سلام ماما و سلام پاپا آغاز کردیم .
تا اینکه کودک بعد از ۹ روز بدون داشتن محرک کلامی از طرف وادین توانست دو کلمه را با هم جمع کند مثلا کفش پدرش را نشان داده گفت : کفش پا و با دیدن کفش مادرش گفت : کفش و ماه و چهار روز بعد از برون استفاده از اشکال مختلف کلماتی که قبلا تهیه شده بود بیان کند مانند تی تی بوبو یعنی سگ جیش کرد نی نی برو برو و اغلب مواقع کلماتی و ترکیباتی را از نوع کلمات بالا تلفظ می کرد . از این پس مراحل که کلمه ای بسرعت گسترش یافته و مرحله سه کلمه ای مانند جمله سازی مطابق با ساختمان اجتماعی بزرگسال مراحل اولیه خود را طی می کند . کودک بدون اجبار در سه سالگی دارای مجموعه ای قابل توجهی از کلمات بود . مسلم است که در این مرحله عوامل مختلف در سرعت تشکیل کلمه جمله نقش مهمی را باز می کند و جداول واتسون نشان می دهد محرک غیر شرطی با رشد کودک بستگی دارد .
تا کنون دیدیم که حافظه فرایند خاص ذهنی نبوده بلکه قبل از هر چیز عبارت از یادگیری عادات صریح و سپس یادگیری عادات کلامی و مبهم می باشد که در واقع از یک نوع هستند . واتسون می گوید منظور ما از حافظه عمل زیر است زمانی که یک محرک پس از مدت زمانی دو مرتبه در مقابل ما ظاهر می شود عکس العمل های ما از قبیل تلفظ قبلی کلمات رفتار قبلی احشامی و هیجانی درست مثل سابق خواهد بود یعنی بنا به عادت قبلی رفتار خواهیم کرد .
بطور کلی واتسون عقیده دارد انچه را که معمولا تفکر می نمامند جز عمل حرف زدن با خود چیز دیگری نیست تا سال ۱۹۱۳ واتسون تفکر را قسمتی از وجودان می دانست بنظر شی چیزی غیر قابل بررسی بود . انتقاد پراگماتیستها و مطالعه رفتار حیوانی او را به صرفه نظر و سپس بجستجوی توضیح در راهی که عضلات مخفی نقش بزرگی بازی می کنند سوق داده او توسط دنلپر تحت تاثیر ماکس مولر در ۱۸۸۸ در شیکاگو سه مرتبه کنفرانس در مورد تعبیر و تفسیر ایراد کرد و نظرایت او که اهمیت تفکر را مانند عمل تمامی ارگانیسم و مخصوصا عادات زبانی را روشن میکرد قرار گرفت .
الان وقت انست که درباره تصاویر صحبت شود . واتسون عقیده دارد کلمات و یا اشیایی که معمولا با پاسخ بنیایی همراه نیستند توسط مکانیسم واکنشهای شرطی می توانند واکنشهای عضلانی در پلکها در عضلات چشم در مردمکه و در خود شبکیه چشم ایجاد کنند . در واقع دلایل در دست است که می توان گفت شبکیه چشم محتوی عناصر عصبی فرار از مرکز است .
شخصیت
واتسون بر خلاف اصول و روش مطلق و معنوی که ادامه دارد با یک دید الیستی به ان نگاه می کند واتسون اشاره می کند بررسی شخصیت یک فرد عبارت از تحقیق این است که معلوم گردد برای چه کاری خوبست و چه کاری از او بر نمی اید چه چیزهایی برایش مضر است .
و دیگر انکه واتسون عقدیه دارد که اصطلاح دقت که تعیین کننده توانایی مستقل می باشد بی فایده است دقت فقط مترادف مزیت و برتری کامل یک نوع عادت کلامی دستی احشایی می شود هم چنین بی دقتی بیان کننده عکس آن است . بنظر نمی رسد که این کیفیت سبب برتری و مزیت انی یک شکل عادت گردد در صورتی که گاهی یکی برتر است و گاهی دیگری .
شخص کاری را شروع می کند ولی تحت استیلای جزئی محرک دیگری در می اید که او را تقریبا از شکل دیگر عادات رهایی می بخشد و این اختلاف در کاربرد بعضی از گروهها یعضلانی ناشی می شود و نتیجه آن پرت و پلاگویی شک و تردید حرکت دستها و بدن و تجهیز ناص بعضی از گروههای عضلانی در فعالیت است مثلا وقتی شما می خواهید یک پرش را انجام دهید دوستی شما را می خنداند روی مسئله ای فکر می کنید شیر حمام می چکد عمل مختل شده و یا حتی محو می شود .
واتسون خود کم بینی را بطریق زیر بیان می کند .
بررسی سیر تحول سازمان بدنی در سیستم خود کم بینی ان هم به مدت طولانی کار بیهوده است و روانکاوان این کار را بجای ما انجام داده اند . از دید علمی انسان نارسائیها و خود کم بینی های خود را سر پوش گذاشته و مخفی می کند مانند خجالت و سکوت و خود خواهی و هوی و هوس و خیلی از عادات دیگر که سعی می کنیم نوعی انرا خوب جلوه دهیم . و یکی دیگر از ضعفهای ما تسلیم در مقابل چاپلوسی است و وسوسه واتسون می گوید من طبیعت آدمی را تحقیر نمی کنم فقط کوشش می کنم که نشان دهم در موارد زیادی رفتار انسانی کاملا خود بخودی است و برخی از اشخاص از ضعف های خود با خبرند و دائما خود را مشاهده می کنند و برخی دیگر خود را کمتر می شناسند و اماده هستند که خود را شامل بخشش و عفو قرار دهند . بنظرم در اینجاست که روانشناسی می تواند خدمت بزرگی را در انجام روابط مردم انجام دهد .
منبع:
۱- پیرناویل ، روانشناسی رفتار ، ترجمه حسن مینائیفر ، انتشارات دانشگاه نیم نگاهی به
۲- تاریخ روان شناسی نوشته ف – ل – مولر ترجمه علی محمد کاردان مرکز نشر دانشگاهی