تماشاگری جنسی یا چشم چرانی (voyeurism یا scopophilia )یعنی احساس اجبار برای دید زدن دزدکی دیگران-معمولاً غریبه ها-است.واژه فرنسوی ویر(voyeur) به معنای تماشاگر است.فرد مبتلا به تماشاگری جنسی،نیاز غیر قابل مقاومت و تکرار شونده ای برای دید زدن دزدکی دیگران از پشت پنجره ها یا درها،در توالت های عمومی،پارک ها،یا ساحل های دریا دارد،و از تماشای رابطه جنسی دیگران بسیار لذت می برد.
مبتلایان به تماشاگری جنسی هم مانند مبتلایان به عورت نمایی مرد هستند و از انجام یک عمل جنسی ممنوع ارضا می شوند.همچنین تماشاگر جنسی،مانند عورت نما معمولاً بی خطر است و چنانچه دیده شود،پا به فرار می گذارد.با این وجود در مواردی،معمولاً بعد از احساس تحریک با برانگیختگی شدید،تماشاگر جنسی حضور خود را بر ملا می کند.برای مثال ممکن است آلت تناسل خود را نشان دهد و از قربانی خود بخواهد تا آن را لمس یا با آن استمنا کند .در مواردی دیده شده که تماشاگر جنسی سعی کرده قربانی خود را به نزدیکی جنسی وادارد،اما چنین مواردی نادر است.
تماشاگری جنسی در اوان کودکی آغاز می شود و معمولاً مدتی طولانی تداوم می یابد.پنجاه درصد افرادی که به خاطر تماشاگری جنسی دستگیر می شوند،باز هم مرتکب اعمال مشابه می شوند.در مواردی که تماشاگری جنسی مربوط به فشار زندگی باشد،وقتی فشار روانی از بین برود،الزام آنها به این کار نیز کاهش می یابد.با اینکه علائم اختلالات روانی شدید به ندرت در تماشاگران جنسی مشاهده می شود،اما معمولاً روابط دگرجنس گرایانه رضایت بخشی ندارند.
مبدلپوشی
مبدل پوشی به عمل پوشیدن لباس جنس مخالف بدون توجه به دلیل آن و با هر دلیل ممکن گفته میشود. موارد استفاده این اصطلاح، انواع مختلف مبدل پوشی در عصر حاضر و در میان تاریخ، تحلیل رفتار مبدلپوشی و مثالهایی تاریخی از مبدلپوشی در ادامهٔ این مقاله بررسی میشوند.
برخلاف نظر فراگیر اذهان عمومی و پیش داوری آنها در مورد مبدلپوشی، بسیاری از افرادی که لباس جنس مخالف را میپوشند، این کار را برای دلایل جنسی یایادگارخواهانه انجام نمیدهند.
همچنین، با وجود اینکه مبدل پوشی یکی از انواع رفتارهای ترا جنسی میباشد ولی تمام موارد مبدلپوشی بدلیل احساسات ترا جنسی یا هویت ترا جنسی روی نمیدهد. واژه تَرا جنسیت به معنی تغییر موقت یا دائمی هویت جنسی یک فرد است. این تغییر از جنسی که شخص با آن زاده شده به جنسیت مخالف صورت میگیرد.
کاربرد
امروزه و در طی تاریخ، هر جامعهای مجموعهای از دیدگاهها، خط مشیها یا قوانینی در مورد پوشیدن لباس جنس مخالف داشتهاست. مبدلپوشی میتواند بهعنوان یک رفتار تراجنسی محسوب گردد، اما همیشه نمیتوان آن را بهعنوان نشانهای از هویت تراجنسی در یک شخص محسوب نمود.به بیان دیگر، فردی که مبدلپوشی میکند لزوماً خود را بهعنوان فردی از جنسیت دیگر محسوب نمیکند و هویت جنسی خود را متعلق به جنسیت دیگر نمیداند. البته، در پارهای افراد این مورد صادق است.
اصطلاح مبدلپوشی در سادهترین مفهوم خود مشخص کنندهٔ انجام عمل یا رویدادن رفتاری است بدون وجود دلایل وابسته یا پیامدی آن رفتار. با وجود این بعضی از افراد، ناخودآگاهانه رفتارهای مبدلپوشانه را به هویت تراجنسی و بعضاً به رفتارهای جنسی، یادگارخواهانه یا همجسخواهانه مربوط میسازند و آن را انگیزهٔ مبدل پوشی میدانند و آزرده میشوند. با اینکه تصور چنین انگیزههایی برای مبدلپوشی ممکن است در بعضی موارد صحیح باشد و فرد مبدلپوش انگیزههایی جنسی، یادگارخواهانه یا همجنسخواهانه داشته باشد، حس آزردگی از مشاهدهٔ مبدلپوشی معمولاً نوعی سؤتفاهم است چرا که مبدلپوشی به خودی خود دلالت بر وجود انگیزهٔ خاصی ندارد.
در هر صورت، اصطلاح مبدلپوش تنها برای توصیف افرادی استفاده نمیشود که بدون انگیزهٔ خاص مبدلپوشی میکنند. در بعضی جوامع امروزی غربی این اصطلاح در معنایی بکار میرود که گروهی از افراد مبدلپوش دارای بدن مذکر و هویت جنسی مردانه که مبدلپوشی یادگارخواهانه نیز نیستند و نمایش و رقص با لباس مبدل را نیز انجام نمیدهند، جهت توصیف خود از این مفهوم اصطلاح میکنند. این افراد معمولاً خود را بهعنوان بخشی از طیف افراد تراجنسی محسوب مینمایند.
مبدلپوش خواندن شخصی که متعلق به این گروه اخیر نباشد، به احتمال زیاد باعث بوجود آمدن سؤتفاهم میشود و گاهی اوقات باعث رنجش آن فرد میگردد.
بهعنوان مثالی برای واضحسازی پیچیدگی موجود در این مفاهیم، مردانی که خود را به شیوهٔ “گوت“ها آرایش میکنند ممکن است موهای بلند داشته باشند، چهرهٔ خود را به شکل کاملاً مشخصی آرایش نمایند و پیراهن توری و یا حتی دامن بپوشند (که البته این البسه با پیراهنها و دامنها زنان “گوت” متفاوت است). با وجود اینکه اینها در نظر خیلی از افراد بهعنوان مبدلپوشی محسوب میشود، در خردهفرهنگ “گوت”ها بدین شکل به آن نگریسته نمیشود و لزوماً کسی که این البسه را میپوشد یک مبدلپوش محسوب نمیشود.
قابل قبول بودن
با اینکه بعضی از مبدلپوشها با توجه به انگیزههای مبدلپوشی خود ممکن است هیچ میل یا قصدی برای تنظیم کردن رفتارهای خود با رفتارهای افراد متعلق به آن جنس که لباسهای آن را برای مبدلپوشی انتخاب میکنند، نداشته باشند اما بسیاری از آنها نیز هستند که برای بوجود آوردن تقلیدی کامل تعلق از جنسیت دیگر، با روشهایی چون اطوار و اخلاق شخصی، الگوهای صحبت کردن خاص و تقلید خصوصیات جنسیتی تلاش میکنند. به این تلاشها در اصطلاح مرسوم “تلاش برای قابل قبول بودن” میگویند.
بعضی از افراد دیگر، روشی ترکیبی را استفاده میکنند، بهعنوان مثال؛ مردی که هم ریش دارد و هم یک پیراهن زنانه پوشیده است. به این روش معمولاً “سپوختن جنسیت” (Genderfuck) گفته میشود.
در متون مذهبی
در عهد عتیق در کتاب تثنیه در مورد مبدل پوشی چنین گفته شده است :
موسی به قوم اسراییل گفت :یک زن نباید لباس مردانه بپوشد و یک مرد نباید لباس زنانه بپوشد. پروردگار تو از هر کسی که چنین عملی انجام دهد متنفر است. – تثنیه ۴:۳۴
از این رو در تمامی ادیان ابراهیمی نظیر یهودیت، مسیحیت و اسلام این عمل مذموم شمرده میشود.
انواع خاص مبدلپوشی
طبقهبندی زیر انواع خاص مبدلپوشی را مشخص میکند. فهرست طبقهبندیها کامل نیست؛ انواع فراوان دیگری از مبدلپوشی وجود دارند که طبقهبندی خاصی ندارند و یا در اینجا فهرست نشدهاند.
مبدلپوشی بدون ارتباط با تراجنسیتی
در بسیاری از فرهنگها مبدلپوشی آیینی وجود دارد.
- زنانی که میخواستند در زمان جنگ از اسارت و تجاوز فرار کنند.
- داستانهای زیادی در مورد مردانی وجود دارد که از کسی که لباس جنس مخالف را به منظور فراری دادن پوشیدهاست، گریختهاند.
- زنانی که خواستار حضور در حرفهها و مناصب اختصاصی مردان یا تحت تسلط مردان هستند.بخشنمونههای معروف تاریخ را در زیر ببینید.
- مبدلپوشی میتواند برای انجام ابراز نظرهای سیاسی و یا جلب توجه به یک ابراز نظر یا عمل سیاسی استفاده شود. بهعنوان مثال، همزمان با موج ابتدایی فعالیتهای عملگرایانهٔ همجنسگراها پس از ماجرای حملهٔ پلیس در سال ۱۹۶۹ به یکی از نوشگاههای ویژهٔ افراد همجنسگرا به نام Stonewall در نیویورک و شورشهایی که پس از آن روی داد، استفاده از مبدلپوشی برای به ریشخند گرفتن این ایده که “مردان شایسته همجنسگرا نیستند”، بسیار معمول بوده است.
- بسیاری از فیلمها، کتابها و… مبدلپوشی را با نیت ایجاد کمدی ارائه میکنند. (مثالها را در پایین مشاهده کنید)
مبدلپوشی مرتبط با تراجنسیتی
افراد تراجنسیتی که کاملاً نقش جنسیتی خود را تغییر دادهاند و در حال حاضر در یک نقش جنسیتی متفاوت با نقش جنسیتی که زمان تولد به آنها اختصاص داشته است، معمولاً به عنوان افراد مبدلپوش محسوب نمیشوند. بسیاری از افراد تراجنسیتی که سرانجام توانستهاند فرآیند گذار جنسیتی را انجام دهند، پیش از این گذار برای تسکین احساسات تراجنسیتی خود، مبدلپوشی میکردهاند.
- مبدلپوش جنسی (تراپوش):
- ملکهٔ زرق و برق(drag queen) فردی است دارای بدن مذکر که با لباسها و کفشهای بشدت پر زرق و برق و جلف، کلاهگیسهای بزرگ و…
نمایش اجرا میکند یا رفتار ستارههای زن سینما یا موسیقی را تقلید میکند. بسیازی از ملکههای زرق و برق ادعا میکنند که آنها رفتارهای زنانه یا اشخاص مونث را تقلید نمیکنند، بلکه نمایش “زرق و برق” برای خود یک طبقهبندی جداگانه است.
- یکپادشاه زرق و برق (drag King) میتواند نقطهٔ مقابل ملکهٔ زرق و برق باشد – فردی دارای بدن مونث که نقش مذکر یا شبه-مذکری را بازی میکند. هر چند این اصطلاح مشخصکنندهٔ تمام طیف مبدلپوشان دارای بدن مونث نیز میباشد. همچنین افراد دارای خاصیتهای بدنی مونث که عمل تغییر جنسیت را انجام دادهاند، خود را تحت عنوان پادشاه زرق و برق مینامند، در نتیجه شخصی که با این عنوان شناخته میشود میتواند از هر بخشی از طیف افراد تراجنسی باشد. این شکل استفاده از این اصطلاح از نظر بعضی اشخاص نادقیق است.
علایق جنسی در میان افراد مبدلپوش تراجنسیتی دارای تنوع فراوان و از این لحاظ شبیه تنوع موجود در مردم عادی میباشد. با وجود این، بر خلاف عقیدهٔ معمول و مرسوم، اکثر مبدلپوشانی که به هویت مبدلپوشانهٔ خود اذعان دارند و دارای خاصیتهای بدنی مذکر هستند، ناهمنجسخواه هستند. بعضی (و نه تمام) زنان همجنسگرا مبدلپوشی میکنند. با Butch مقایسه شود.
مبدلپوشی مرتبط یا نامرتبط با تراجنسیتی
- یکمبدلپوش یادگارخواه معمولاً یک مرد ناهمجنسخواه است که بهعنوان بخشی از یک یادگار جنسی مبدلپوشی میکند. اغلب تشخیص یادگارخواهی در استفاده از لباس زنانه بهعنوان یک جسم از رفتار تراجنسیتی که شامل بازیهای جنسی باشد، مشکل است.
- بازی جنسی مبدل(crossplay) عملی است که هم توسط افراد تراجنسیتی و هم توسط افراد غیر تراجنسیتی انجام میشود که این عمل شامل پوشیدن لباسهای شخصیتهای خیالی از جنس مخالف که اغلب از پویانماییهای ژاپنی برگرفتهشدهاند میباشد.
- نقاب زنانه زدنشکل خاصی از مبدلپوشی است که همراه لباسها و رفتار زنانه، یک نقاب با شکل و نمای زنانه برای صورت یا سر استفاده میشود. این نقابها معمولاً از لاستیک خام (latex) ساخته میشوند.
- بعضی از داستانها یا فانتزیها و یا نقش بازی کردنهای جنسی دارای عنصری اززنانهسازی اجباری در خود دارند که در آن یک مرد مجبور میشود که لباسهای زنانه بپوشد و یا وانمود کند که یک زن است. این اجبار اغلب به عنوان بخشی از تحقیر جنسی (نوعی رفتار که فردی با هدف کسب برتری و قدرت جنسی شریک جنسیاش را تحقیر میکند).
لباسها
معین کنندهٔ اصلی مبدلپوشی تا حدی ساخته و پرداختهٔ شرایط اجتماعی است. بهعنوان مثال، در جوامع غربی، شلوار عموماً بهعنوان یک جز از البسهٔ مردانه محسوب میشده است که پوشیدن آن برای زنان نیز هم اکنون پذیرفته شده است. عموماً این مساله به عنوان مبدلپوشی محسوب نمیشود و بعضی زنان اجزایی از لباسهای مردانه (مانند کت و شلوار، پیراهن مردانه و یا ژاکت) را بدلیل مد بودن و بدون ترس از بدنامی اجتماعی میپوشند. در نتیجه، برای فرد دارای ویژگیهای بدنی زنانه مبدلپوشی به شکلی قابلتوجه که منجر به قابلقبول بودن به عنوان مرد (بالا را ببنید) شود، بسیار مشکل شده است. با وجود این در مورد مردان این مساله عموماً صحیح نیست. بهعنوان مثال، در جوامع غربی، مردی که قطعهای از لباس معمول زنانه مانند دامن را میپوشد، نمیتواند این مساله را با پیروی از مد روز و یا همانند آنچه زنان بهعنوان پیروی از روش شخصی در لباس پوشیدن میدانند، توجیه کند.
به طور مشابه، در فرهنگهایی که مردان لباسهای دامن مانند مثل کیلت (دامن مردانه اسکاتلندی) یا سارونگ (پارچهای رنگارنگ که در مالزی و کشورهای اطراف آن مردان و زنان آن را مانند لنگ دور کمر خود میبندند)، این البسه بهعنوان لباسهای زنانه محسوب نمیشوند، و پوشیدن آنها بهعنوان مبدلپوشی محسوب نمیگردد.
حقوق یکسان در زمینهٔ پوشش
زمانی در جوامع غربی، پوشیدن لباسهایی که بطور قراردادی اختصاص به مردان داشت توسط زنان یک تابو (حرامانگاشته) بود. امروزه دیگر این مساله وجود ندارد و زنان اغلب با لباسهایی چون شلوار، پیراهن مردانه، کراوات و حتی ست کت و شلوار کامل دیده میشوند. اما پوشیدن لباسهایی که بطور ستنی اختصاص به زنان دارد توسط مردان هنوز یک تابو محسوب میشود. بسیاری از افراد این مساله را بهعنوان عدم تعادل در برابری اجتماعی زنان و مردان برمیشمارند و باور دارند که مردانی که مثلاً میخواهند یک پیراهن زنانه بپوشند، از تبعیض در این مورد رنج برند. یکی از سخنرانان عمده در این زمینه کمدین و بازیگر “ادی ایزارد” است که دوست دارد گهگاه برای دلایل کاملاً غیرجنسی، لباسهای زنانه بپوشد و یا چهرهاش را آرایش کند. این مساله به عنوان “حقوق یکسان در زمینهٔ پوشش” خوانده میشودبا وجود این، بسیاری از فرهنگهای سنتی در بخشهای دیگر جهان چون آفریقا، هنوز به منع کردن زنان از پوشیدن شلوار یا لباسهایی که در عرف مردانه محسوب میشوند، ادامه میدهند.
روی دیگر این مساله مقاومتی است که یک شخص در برابر لباسی که عرف بر حسب جنسیت شخص به آن حکم میکند، از خود نشان میدهد؛ مثلاً مردان در مقابل پوشیدن کراوات مقاومت میکنند یا زنان در برابر پوشیدن دامن مقاومت از خود نشان میدهند
مبدلپوشان دارای ویژگیهای بدنی زنانه
مبدلپوشی در میان زنان، حداقل در جوامع غربی، نادر بهنظر میرسد که بعضی افراد این مساله را به تعدد کمتر مبدلپوشی نسبت نمیدهند به مسائلی که در بالا به آن اشاره شد (پذیرفته شدن اکثر پوششهای مردانه برای زنان) و توجه کمتر به رفتار زنان در انتخاب پوششهای مردانه نسبت داده میشود. در هر صورت، مثالهایی از مبدلپوشانی که ویژگیهای بدنی زنانه داشتهاند در تاریخ وجود داشته است که در پایین ذکر شدهاند.
بعضی محققین که به شکل متفاوتی به قضیه مینگرند، مساله دیگری را به عنوان دلیل مبدلپوشی زنان ذکر کردهاند. در یک جامعهٔ پدرسالار دلیل پذیرفتن یک نقش مردانه (مثلاً پوشیدن لباسهای مردانه) توسط یک زن میتواند تمایل به بالابردن طبقهبندی اجتماعیاش باشد در حالیکه پذیرفتن یک نقش زنانه توسط یک مرد، طبقهٔ اجتماعیاش را در جامعه پایین میآورد.
بنابراین زنان میتوانند بدون اینکه حس ترحم را در داوری داخل نماییم، به جاهطلبهایی در عرصهٔ اجتماع تبدیل میشوند در حالیکه مردان بدون دخالت دادن حس ترحم در داوری به عنوان بازندگان معترف به شکستی هستند که در جستجوی غلبه مردانه شکست خوردهاند و به دست خود از مسیر تولیدمثل دورافتادهاند.با وجود این، این تنها یک دیدگاه است که مبتنی بر این ایده است که زنانی که نقشهایی مردانه را میپذیرند توسط جامعه برای این کار خود “پاداش” میگیرند که ممکن است همیشه چنین نباشد، پس این تنها دیدگاه ممکن نیست.
دیدگاه روانکاوی کلاسیک
دیدگاه روانکاوی کلاسیک دربارهٔ مبدلپوشی بر نقش تابو در زمینهٔ رفتار تاکید میکند. تنها اشیایی که یک جنسیت از آن منع شدهاند در این تعریف میگنجند و بنابراین اختصاصی بودن یک شی به یک جنسیت یا دیگری مشمول این تعریف نیست، بلکه منع و نهی آن شی است که برای آنهایی که دارای وابستگی یادگارخواهانه به مبدلپوشی (در تضاد با وابستگی سیاسی یا جنسی به مبدلپوشی) میباشند، لذت به همراه دارد. با توجه به این دیدگاه، به محض اینکه بخشی از البسه بهعنوان نوعی لباس برای گاه و بیگاه پوشیدن (مانند کروات مردان که در دههٔ هفتاد میلادی از تابو به مد تبدیل شد) پذیرفته شد، قابلیت خود را برای مبدلپوشی محسوب شدن، از دست میدهد.
مساله انگیزههای مربوط به مبدلپوشی
مشخص نمودن دقیق انگیزههای مبدل پوشی بخصوص زمانیکه در مورد موارد تاریخی صحبت میکنیم و زمانیکه مبدلپوشی به یک رویداد خاص (مانند فرار کردن در پوشش مبدل) مربوط نیست، معمولاً غیر ممکن است. این مساله به این دلیل است که اسناد اندکی در این زمینهها باقی مانده است که اغلب این اسناد یا مدارک دادگاهی هستند (که مبدلپوش در آن دادگاه نهایت سعی خود را کرده است که چیزی بگوید که مجازاتاش کمتر شود) یا شرح و بسطهایی توسط افراد دیگری هستند که شاید نتوانستهاند (یا نخواستهاند) که انگیزههای رفتار مبدلپوشانه را درک کنند. از این گذشته، بعضی تقسیمبندیها در زمان حیات بعضی اشخاص وجود نداشتهاند. این مساله در مورد مفاهیمی مانند همجنسگرایی در بین زنان و مردان، تراجنسیتی، تراپوشی و تمام مفاهیم دیگری که رفتارها یا افراد از نظر جنسیتی متفاوت را توصیف میکنند، به یک اندازه صادق است. در نتیجه افراد توانایی طبقهبندی خود را به عنوان عضوی متعلق به یک گروه یا گروه دیگر، نداشتهاند و در مورد معاصران هم این قضیه صادق بوده است.
تشخیص دقیق و با اطمینان انگیزههای مبدلپوشی افراد امروزی نیز میتواند به همان اندازه مشکل باشد. نه تنها به خاطر اینکه تنها راه معقول و مطمئن انگیزههای اشخاص گفتههای خود آنهاست بلکه بخاطر اینکه بعضاً نمونههایی از افراد وجود داشته است که انگیزهٔ خاصی را برای مبدلپوشی خود ذکر کردهاند که بعدها در طی مطالعات مشخص شده است که انگیزهٔ دیگری نیز وجود داشته است که خود آنها از آن بیخبر بودهاند. مثال کلاسیک این مساله افراد تراجنسیتی هستند که مراحل گذر جنسیتی را گذراندهاند و انگیزهٔ مبدل پوشی خود را تنها با توصیف این که “فقط بخاطر مبدلپوش بودن” ذکر میکنند و یا مبدلپوشی یادگارخواهانه (در مورد زنانهپوشان) و یا عملی بودن لباسپوشیدن مردانه برای زنی که دوست ندارد با کلیشههای پدرسالانه
از زنانگی هماهنگی یابد (در مورد مردانهپوشان).
نمونههای فرهنگی از مبدلپوشی
مبدلپوشی موضوع بسیاری از آثار ادبی است. اشاره به مبدلپوشی معمولاً برای ایجاد اثر کمیک استفاده میشود ولی با این وجود نمونههای جدیتری هم وجود دارند.
ادبیات
فیلم و ویدئو
فیلمهای زیادی مبدلپوشی را به عنوان عنصری از طرح اصلی داستاناشان استفاده کرده اند. تعدادی از آنها عبارتاند از :
- پریسیلا، ملکه بیابان (Priscilla, Queen of the Desert)
- بعضیها داغشو دوس دارن (Some Like It Hot)
- توتسی (Tootsie)
- خانم دابتفایر( Doubtfire)
- دختران سفید
- خانه مامان گنده
- خانه مامان گنده ۲
تمام فیلمهای بالا کمدی هستند؛ بسیاری از فیلمهای دیگر از مبدلپوشی برای ایجاد اثر خنده آور استفاده میکنند اما نه بهعنوان عنصر اصلی طرح داستانی.
فیلمهایی که در آنها مبدلپوشی در مفهومی جدیتر مورد توجه قرار میگیرند، کمیابند. با وجود این فیلم قفس پرنده (The Birdcage) سعی میکند که خردهفرهنگی را به تصویر بکشد. در فیلم بازی اشکبار (The Crying Game) نیز طرح داستان دارای یک شخصیت زن تراجنسیتی است و بطور جانبی به مسالهٔ مبدلپوشی میپردازد.
در بین فیلمهای ایرانی معروفترین نمونه مبدل پوشی در فیلم آدم برفی دیده میشود.
مردهخواهی
مردهخواهی یا مردهبازی یا مردهبارگی یا نکروفیلیا (به انگلیسی: Necrophilia) نام نوعی عمل غیرمتعارف جنسی است که در آن ارضای میل جنسی از طریق تماس با جسد مردگان حاصل میشود.
گفتنی است این عمل سابقهای طولانی در طول تاریخ دارد و ریشه آن به هزاران سال قبل از میلاد مسیح برمیگردد.
یادگارخواهی
یادگارخواهی، یادگارپرستی یا فتیشیسم جنسی (به انگلیسی: Sexual fetishism) یا به اختصار فتیش جنسی، وضعیتی روانشناختی است که در آن یک شیء (fetish) سبب برانگیختگی و ارضای جنسی میشود. این حالت به صورت ابراز تمایل و جاذبه جنسی نسبت به اشیای مادی (همچون لاستیک، چرم، پارچه و..) یا موارد دیگر (همچون اندامی از بدن) بروز میکند. این حالت در بسیاری از افراد دیده میشود و در بیشتر موارد، طبیعیست و با واکنشهای مناسب، میتواند باعث قویتر شدن رابطه عاطفی شود. فتیشیسم جنسی در موارد نادر، در صورتی که باعث تنش روانی یا آسیب رسیدن به بدن شود، ممکن است یک اختلال روانی محسوب گردد.
شرح
بیشتر افرادی که تمایل به یادگارپرستی دارند، فعالیتهای مربوطه را در تنهایی انجام میدهند. هر چند در بعضی موارد برای بدست آوردن اشیای مورد نظر خود (غالباً لباسهای زیر،چکمه،یا کفش) مرتکب جرم هم میشوند. اکثر قریب به اتفاق این افراد مرد هستند و اشیایی که انتخاب میکنند بسیار متفاوتند،از اشیاء شهوت انگیز (مثل لباسهای زیر زنانه خصوصاً آنها که پوشیده و کثیف شده و هنوز شسته نشده) گرفته تا اشیایی که ظاهراً کمتر رنگ و بوی جنسی دارند. یادگار پرستی اغلب در نوجوانی آغاز میشود. این افراد به اشیای پلاستیکی تمایل زیادی دارند. برخی از این یادگارپرستان تنها پس از پوشیدن لباسهای پلاستیکی به تحریک جنسی میرسند. برخی دیگر به هنگام برقراری رابطه جنسی لباسهای پلاستیکی میپوشند (یا شریک جنسی خود را وادار به پوشیدن آنها میکنند) زیرا تنها از این طریق است که میتوانند به برانگیختگی جنسی برسند.
یادگار پرستی یکی از پیچیدهترین و گیجکنندهترین انواع رفتار جنسی است. حالتی مزمن دارد،و در برخی موارد جمعآوری اشیای مورد نظر به فعالیت عمده زندگی فرد تبدیل میشود. هیچ کس نتوانستهاست به نحو مقتضی علاقه افراد یادگارپرست به اشیای گوناگون را تبیین کند. اگر چه نظریههای مختلفی در این زمینه وجود دارد که دامنهای از تاکید بر انگیزش ناهوشیار تا فرض وجود نقصی خاص در مکانیزمهای عصبی (مثل آنچه در افراد مبتلا به صرع مشاهده میشود) را شامل میشوند، اما علل این رفتار جنسی همچنان ناشناختهاست.
یادگارخواهی به مثابه بیماری
در صورتی که روانشناس یا روانپزشک تشخیص دهد که نوع خاصی از یادگارپرستی، اختلال روانیست، درمان را آغاز میکند. طبق راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی، نشانههای فتیشیسم باید حداقل ۶ ماه طول کشیده باشند و باعث اختلال در عملکرد اجتماعی، شغلی و یا سایر حوزههای مهم کارکردی شوند. تنها در این صورت، نیاز به درمان وجود دارد.
درمان مبتنی بر اصول یادگیری برای یادگارپرستی به کار رفته تا حدودی موفق بودهاست. برای مثال، درمان انزجاری،شیء مورد علاقه به صورت واقعی یا خیالی با محرکی ناخوشایند (مثل شوک الکتریکی) یا با تصور موقعیتی که در آن پیدا کردن شیء مورد نظر باعث شرمندگی شدید فرد مبتلا میشود همراه میگردد. این بیماری اولین بار توسط آلفرد بینت شاخته و معرفی شد.
یادگارپرستان اغلب در پی درمان بر نمیآیند. در یک بیمارستان بزرگ در لندن، تنها ۶۰ مورد از این اختلال در طول بیست سال تشخیص داده شد (چاکلی و پاول،۱۹۸۳). از این تعداد حدود سی درصد شان توسط دادگاه ارجاع داده شده بودند. حدود یک سوم بیماران به دلیل اضطراب در مورد رفتارهای یادگار پرستانه خود برای درمان مراجعه کرده بودند. حدود بیست درصد نیز به دلایل دیگر آمده بودند؛و شیء مورد علاقهشان پس از شروع درمان شناسایی شد.
بچه بازی:
پدوفیلیا، کودک آزاری یا بچهخواهی عبارتست از میل شدید جنسی عود کننده یا تحریک جنسی نسبت به کودکان زیر ۱۳ سال در طول یک دوره حداقل ۶ ماهه. معمولاً سن ۱۳ سال و جوانتر؛ هر چند تعریف شروع از بلوغ ممکن است متفاوت باشد. در مورد پدوفیلی نوجوانان، کودک باید حداقل پنج سال کوچکتر از نوجوان پدوفیل باشد.
بیماران بچهباز حداقل ۱۶ سال سن دارند و دست کم ۵ سال از قربانیان بزرگترنداگر فرد مرتکب، در اواخر نوجوانی رابطه جنسی مستمری با یک کودک ۱۲ یا ۱۳ ساله داشته باشد این تشخیص مطرح نمیشود. اکثر موارد سوء استفاده جنسی از کودکان، به دستمالی آلت تناسلی یا رابطه جنسی دهانی مربوط میشود. هر چند بیشتر کودکان قربانی که مورد توجه عموم قرار میگیرند دختر هستند، مرتکبین گزارش میکنند که اکثر قربانیان لمسی آنها (۶۰٪) پسر هستند.
۹۵ درصد افراد بچهباز دگرجنسگرا هستندو نیمی از آنها به هنگام ارتکاب جرم الکل زیادی مصرف کردهاند. تعداد چشمگیری از افراد بچهباز به طور همزمان یا قبلاً به عورتنمایی، تماشاگری یا تجاوز به عنف دست زدهاند. زنا با محارم، با بچهبازی ارتباط نزدیکی دارد، چرا که در آن اغلب یک بچه نابالغ به عنوان شیء محبوب انتخاب میشود، جنبه آشکار یا پنهانی از زورگویی وجود دارد و بهندرت در آن رابطه جنسی بالغ-کودک ارجحیت مییابد.
در مورد انحراف جنسی کودک آزاری، الگوهای رفتاری در جوامع مختلف متفاوت است. به عنوان مثال، Koplan و Sadock، ۹۶٪ از بچهبازها را ناهمجنسگرا میدانند که در هنگام چنین رابطهای مصرف الکل زیادی داشتهاند. نیز اکثر موارد رابطه جنسی واژینال یا مقعدی با کودکان را در موارد زنای با محارم ذکر کردهاند و در سایر موارد شایع نمیدانند. در اجتماعات عوامگونه، سنتی و عقبمانده، اکثر موارد انحراف کودک آزاری به خصوص از طرف منحرفین مرد، به صورت رابطه جنسی مقعدی مرسوم است
طبقهبندی بینالمللی آماری بیماریها (ICD)، پدوفیلیی را به صورت «ناهنجاری شخصیتی یا رفتاری در بزرگسالان» تعریف میکند که در آن از نظر جنسی، ترجیح بیمار به کودکان نابالغ یا اوایل سن بلوغ است
طبق نظر طبقهبندی رفتارهای ناهنجار (DSM)، پدوفیلی یک پارافیلی است که در آن شخص هوسها و خیالپردازیهای جنسی شدید و مکرر نسبت به کودکان نابالغ دارد. ممکن است بیمار بر اثر این احساسات دست به عمل زده باشد و یا اینکه این کششها برای او موجب پریشانی یا مشقت در ارتباط با دیگران شده باشند
سبب شناسی انحراف پدوفیلیا
رویکرد روانکاوی
رویکرد روانکاوی می گویدکه انتخاب بچه در افراد پیدوفیل به عنوان ابژه محبوب، ناشی ازخودشیفتگیوهمانند سازی به موضوع جنسی نابالغ به منظور جبران محرومیت در سنین کودکی است.وهمچنین افراد پیدوفیلیا برای جبران احساس درماندگی و ناتوانی در خلال بحران ادیپی، نیاز به تسلط و کنترل بر قربانی خود دارند، وبه همین خاطر فرد پیدوفیلی به سراغ بچه ها می رود و به اغواکردن آنها می پردازد. و برای بچه باز،که ازرابطه جنسی با افراد بالغ هراسان است، در مقابل طفل فرصتی برای ترساندن ، تا ترسیدن ، وجود دارد که بنوبه خود امکان پرخاشگری لذت بخش را- که جزئی مهم در تحریک است- فراهم می سازد. و پرخاشگری ممکن است تحت کنترل هشیارانه بوده یا ناخود آگاه باشد. و در موقعیتی که شریک جنسی از نظر جنسی نسبتا ناتوان است، ممکن است آزار و خشونت با خونسردی، هیجان یا هراس صورت بگیرد. به هر حال خشونت و سادیسم اجزاء لاینفک این انحراف می باشند.
به عبارت ساده ترهمه ی افرادی که مرتکب ” بچه بازی” می شوند ، از اشخاص بالغ می ترسند. به همین دلیل به بچه ها نزدیک می شوند؛ زیرا از این طریق احساس قدرت جنسی به آنان دست داده و می توانند خود را ارضا کنند.آنها به طورناخودآگاه همیشه احساس و منش کودکانه و نارسیستیک داشته و از این جهت خود را با آنان همانند می سازند.بیشتر کسانی که به این انحراف مبتلا هستند،اشخاصی انفعالی و مطیع بوده و از لحاظ فکری معیوب و یا به نوعی حالت عصبی یا روان پریشی دچار هستند. علت دیگر می تواند مربوط به جدایی طولانی مدت در دوران طفولیت از والدین باشد، که موجب شده است این افراد در روند تکامل روانی –جنسیخوداختلالپیداکند،کهباعثشدهاسترابطهجنسیطبیعیباجنسمخالفرانیاموزد، و این انزوای دوران کودکی منجر به انحراف بچه بازی می گردد،که در واقع جبرانی برای محرومیت های دوران کودکی می باشد. این افراد معمولا خشن نیستند،ولی بعضی اوقات، بخصوص اگر زمانی که مشغول انجام عمل جنسی هستند، بچه شروع به فریاد کند، یا این انحراف با حالات روانی دیگر مثل سادیسم توام شود،سبب ارتکاب جنایت می گردد.
رویکرد رفتار گرایی
رفتار گرایان پیدایش انحرافات جنسی را به تجارب اولیه ای نسبت می دهند که کودک را نسبت به انجام اعمال انحرافی ترغیب یا شرطی می سازند. نخستین تجربه ی جنسی مشترک ممکن است از این لحاظ اهمیت داشته باشد. سوء رفتار جنسی با کودک، او را به ادامه ی آن در بزرگسالی یا برعکس اقدام به سوء رفتار با دیگران وا می دارد. شروع اعمال انحرافی ممکن است ناشی از سرمشق گیری از رفتار افرادی که به چنین اعمالی دست زده اند یا تقلید رفتارهای جنسی که در وسایل ارتباط جمعی ظاهر می شوند باشد.
نظریه پردازان رفتار گرا و یادگیری روی تجربیات اولیه ی زندگی افراد مبتلا به این اختلال خیلی تاکید می کنند. پژوهشگران “چرخه قربانی–به-سوءاستفاده کننده” را شرح دادهاند که قربانیان سوء استفاده جنسی را وقتی که به بزرگسالی می رسند، به سمت دست زدن به اعمال سوء استفاده ی جنسی مشابهی سوق می دهد.
رویکرد زیستی
بیماریهای مغزی ممکن است سبب آزاد سازی تکانه های انحرافی گردد. (کاپلان، سادوک،۲۰۰۷| رضاعی،۱۳۸۷)، گزارشهایی در دست است که به همراهی پدوفیلیا با اختلال عصب شناسی اذعان کرده اند. این گزارشها آسیب مغزی، بویژه آسیبهای قطعه ی گیجگاهی، را با پدوفیلیا مرتبط دانسته اند.لازم به ذکر است، که این اختلال عصب شناسی با عورت نمایی، یادگارپرستی،مبدلپوشی جنسی و آزارگری-آزارخواهی نیز همراه شده است.( لیندزی،پاول\آوادیس یانس،نیکخو،۱۳۷۷)، در گزارش دیگری به مواردی از بچه خواهی، عورت نمایی، یادگار پرستی، مبدل پوشی جنسی و آزارخواهی جنسی در افراد مبتلا به سندرم توره و اختلال بیش فعالی و کم توجهی اشاره شده است،که عوامل ژنیتیکی را در ایجاد این رفتارهای جنسی موثر دانسته اند.
درمان ها
درمان رفتاری
“خاموش سازی استمنایی”، روش متداولی است که ازآن برای ایجاد تغییر درالگوهای ناهنجاربرانگیختگی جنسی استفاده می شود. به این روش گاه “اشباع استمنایی” یا “شرطی سازی دوباره ارگاسمی” نیز گفته می شود.اگرچه روش مذکور به اشکال گوناگون به کاربرده می شود، ولی معمولا از بیمار می خواهند تا با مشاهده یک محرک جنسی مناسب ( برای مثال مشاهده ی فیلمی که رابطه جنسی طبیعی بین یک زن ومرد را نشان می دهد)، استمنا نماید واستمنا را تارسیدن به اوج لذت جنسی ادامه دهد. پس ازرسیدن بیمار به اوج لذت جنسی، از وی خواسته می شود تا بامشاهده محرکی که رفتار جنسی ناهنجار را به تصویر کشیده است ( درمورد آلبرت مشاهده تصویر دختران نابالغ عریان) وبرای مدت طولانی استمنا نماید. ازآنجا که بیمار تازه به اوج لذت جنسی دست یافته، مشاهده محرک های که رفتار ناهنجار را به تصویر کشیده نمی تواند وی را تحریک کند. با عنایت به اصول یادگیری ( شرطی سازی کلاسیک یا عامل)، ارائه مکرر محرک های جنسی ( که اکنون برانگیختگی جنسی به دنبال ندارد )، به تدریج رابطه بین محرک های جنسی ناهنجار وبرانگیختگی جنسی را تضعیف می کند ( پدیده ای که از آن تحت عنوان خاموشی نام برده می شود).
لاز و اسبورن نیز موردی از کاربرد شرطی سازی مجدد خود ارضاگری یا انزال (ORC ) را گزارش کرده اند، که توام کردن خیالپردازیهای منحرفانه و غیر منحرفانه به صورت متناوب با خودارضاگری به کاهش برپایی در آزمودنیهای بچه باز منجر شده است. خود ارضا گری همراه با خیالپردازیهای غیر منحرفانه در برابر اسلایدهای یک زن بزرگسال به تنهایی نیز برای افزایش برپایی انحراف آمیز در یک فرد بچه باز کافی بود. مولفان عقیده دارند که مکانیزم ایجاد کننده ی تغییرات، شناختی بوده است زیرا در نتیجه ی تغییر ادراک شده در منبع برپایی، مراجع توانسته است هویت جنسی خود را از نو تعریف کند.
از روش “حساس سازی پنهان” نیز برای درمان بچه بازی استفاده می کنند، مالتزکی با استفاده از روش هدایت شده ی حساس کردن پنهان، برپایی انحراف آمیز ناشی از تصویر برداری انحراف آمیز را با تصویر یک رویداد منزجر کننده و یک بوی منزجر کننده (مانند اسید والریک ) یا یک پارچه آلوده شده همراه کرد. این روش در مورد ۳۸ همجنس خواه بچه باز و ۶۲ فرد عورت نما که به تجسم سه صحنه ی انحراف آمیز در هر هفته و به مدت ۲۴ هفته پرداختند به کار رفت و به مدت سه سال نیز با فاصله های معینی، تکرار شد. نتایج نشان داد که خیالبافیهای انحراف آمیز و حالت برپایی به گونه ای معنادار،کاهش یافت و تنها سه نفر از بیماران به تکرار جرم مبادرت ورزیدند.
واز همین روش به عنوان محور درمان آلبرت استفاده شد. در این روش الگوی نابهنجاربرانگیختگی جنسی آلبرت که مدل جامع به آن به عنوان مهمترین عامل استمرار بچه بازی می نگرد هدف قرار گرفت. این روش کوشید تا ارتباطات وبافت الگوهای غیرعادی برانگیختگی را تغییر دهد وآنها را از حالتی تحریک کننده ولذتبخش به حالاتی خنثی یا آزاردهنده تبدیل کند. این کار ازطریق همراه کردن مکرر صحنه های لذتبخش، اما غیرمطلوب بچه بازی با یک پیامد آزارنده در ذهن بیمار انجام گرفت. با استفاده از روش حساس سازی پنهان مطالبی که زمانی با پیامدهای لذت بخش همراه شده بود، به تدریج با پیامدهای آزارنده یا بیزاری همراه می گردد. وبدین طریق عامل اصلی که به استمراررفتار بچه بازی کمک می کند، را درهم می شکند.
یک روش برگرفته دیگر از رویکرد رفتاری،”شرطی سازی کلاسیک بیزاری آور”، و درمان با الکترو شوک می باشد. در این روش،محرک منحرفی مانند؛ صحنه ی جنسی که کودکی را در بر دارد به فرد نشان می دهند و در پاسخ به انگیختگی جنسی او به این صحنه (با استفاده از دستگاه سنجش پاسخ نعوظی یا قطر آلت تناسلی)،شوک برقی را وارد می کنند.
درمان شناختی
بازسازی دلیل تراشی های رفتارهای جنسی انحرافی نیز یکی از روش های شناختی درمان بچه بازی می باشد. و باید قبل از دیگر مداخلات درمانی انجام شود. تا موجب التزام فرد به پیروی از سایر روش های درمانی شود. زیرا یکی از ویژگی های مشترک افراد بچه باز، تمایل قدرتمند آنها برای توجیه رفتار بچه بازی به عنوان رفتاری پذیرفته شده است. افراد بچه باز معمولا برای توجیه رفتار خود دست به دلیل تراشی میزنند. آنها براین باورند که با اعمال خود محبت وعاطفه را به کودکان منتقل می کنند یا به آنها آموزش جنسی می دهند. در باور بچه بازان، کودکان از رفتارهای آنها منتفع می گردند، ومحبت وعلاقه ای را که نتوانسته اند از سایر منابع بدست آورند از رفتار آنها کسب می کنند.
تحریف های شناختی هدف بسیاری از برنامه ها قرار گرفته اند. این تحریفها در برگیرنده ی باورهای خاص نسبت به نقشهای جنسی،پذیرفتنی بودن روابط جنسی کودک-بزرگسال و بی اهمیت شمردن آسیب های ناشی از سوءاستفاده است،فنون شناخت درمانگری که با این باورها به چالش برمی خیزند به صورت فردی و گروهی مورد استفاده قرار گرفته اند. برای مثال “مورفی،مارشال وسران” روشهای بازساخت دهی شناختی را برای مبارزه با تحریفها به وسیله ی آگاه کردن افراد از آثار سوء استفاده جنسی مانند: مواجهه شدن با قربانی،بررسی پیش فرضهای ضمنی باورهای تحریف شده،معکوس کردن نقشها ووادار کردن فرد منحرف به استدلال علیه باورهای خود و بررسی خیالپردازیهای کلامی برگرفته از نوارهای ضبط شده توصیف کرده اند.و توجه به فرایند درمان به جای تمرکز برفنون درمانگری را توصیه نموده اند.
به منظور در هم شکستن دلیل تراشی های فوق از آلبرت خواسته شد تا به دومساله دقت کند: ۱- وارسی دقیق واکنش های خوددرقبال شنیدن این خبر که دخترش به وسیله فرد بزرگسال غریبه ای مورد آزار ودستمالی جنسی واقع شده است. آلبرت ابتدا از پاسخ به این سوال طفره رفت وبعد از مدتی گفتکه هیچگاه در مورد این مساله فکر نکرده است. در واقع دربقیه مدت جلسه وعلی رغم اصرار های درمانگر حاظر نشد دراینباره فکر کند. ۲- درمورد واکنش اصحاب کلیسا به مشکل وی، ازاو خواسته شد تا واکنش خود درقبال شنیدن این خبر که عالیجناب اسقف طی سالیان متمادی شب های شنبه زنان رادرکوجه پس کوچه های شهرمورد تجاوز قرار می داده است، وارسی کند.وی پس از اندکی تامل پذیرفت که اختلال بچه بازی وی دست کم به اندازه رفتار عالیجناب اسقف زشت وناپسند بوده است ودیگران حق داشته اند، از شنیدن این خبر حیرت کنند. فکر کردن درمورد موضوعات فوق باعث گردید تا آلبرت طی چند جلسه اول درمان به برخی از جنبه های مشکل خود حساس گردد. درنتیجه وی توانست دست کم در سطح منطقی بپذیرد که دیگران حق دراند که از رفتارش به وحشت بیفتند وبه این استنباط برسند که رفتارش به طور ماهوی زشت است. با این همه درمانگردرجلسههای درمان دوباره ازاوخواست تادخترش را درحالی که مورد آزار جنسی ودستمالی غریبه بزرگسالی قرار گرفته است تصور کند. در ضمن از وی خواسته شد تا آنجا که برایش میسر است سعی کند صحنه مذکور را واضح وروشن به تصویر درآورد. وآن را به طور عاطفی حس کند وسپس واکنش های خودرا گزارش کند. واز وی خواسته شئ یا صحنه ای را تصور کند که درآن با یکی از قربانی های خود رابطه ی جنسی برقرار کرده است وتمام افرادی که به کلیسای محلی رفت وآمد دارند نظاره گر این صحنه اند.
درمان میان فردی
علاوه بر روش های درمانی ذکر شده(بازسازی دلیل تراشی های رفتار جنسی انحرافی،حساس سازی پنهان،خاموش سازی استمنایی و شرطي سازي كلاسيك بيزاري آور )، بیشتر برنامه های درمانی نوعا جنبه های میان فردی و خانوادگی رفتار بچه بازی را مورد توجه قرار می دهند. برای مثال، با توجه به شیوع بالای کمبود مهارت های اجتماعی در بین افراد بچه باز و با عنایت به اینکه الگوی جامع در علت شناسی بچه بازی،به این کمبود به عنوان یک عامل سبب ساز مهم در ایجاد اختلال بچه بازی می نگرد،اکثر برنامه های درمانی،آموزش مهارت های اجتماعی به افراد بچه باز را در برنامه خود گنجانده اند.
گروه درمانی
برای درمان بچه بازها،روشی که از همه بهتر باشد وجود ندارد.این واقعیت که افراد مبتلا به این اختلال حتی بعد از درمان فشرده ی بلند مدت، رفتارشان را تکرار می کنند،متخصصان بالینی و پژوهشگران را واداشته که نتیجه بگیرند روش چند جنبه ای مورد نیاز است. رویکردهای درمانیای، خیلی نوید بخش هستند که آمیزه هايی از فنون، مخصوصاگروه درمانی را در بر داشته باشد. برلین (۱۹۹۸)رویکردی را توصیف می کند که در کاستن از خلافهای مکرر در افراد مشارکت کننده به میزان کمتر از ۸ درصد،موفقیت آمیز بوده است. برلین و همکارانش در این برنامه،گروه درمانی را وارد کرده اند که در برخی موارد با داروهایی برای کم کردن سایق جنسی آمیخته شده است. در گروه درمانی،تلاشهایی در جهت مقابله کردن با انکار و دلیل تراشی صورت می گیرد و در عین حال، موقعیت حمایت کننده ای فراهم می شود که به بحث صادقانه ای درباره ی امیال و تعارضها می انجامد. عنصر دیگر این رویکرد، فراهم کردن سیستم حمایتی مبتنی بر خانواده و اجتماع است که به بچه باز کمک می کند به تعهد خود در مورد ماندن پای بند باشد.
درمان زیستی
متخصصان بالینی که در محدوده ی دیدگاه زیستی فعالیت می کنند، به شناختن علتهای بچه بازی کمتر از یافتن درمان تنی که تمایلات جنسی فرد را کاهش دهد،علاقه دارند. در نتیجه، تعدادی از رویکرد ها،”سیستم درون ریز” را هدف قرار داده اند،مثلا، برای کاهش دادن سایق جنسی بچه باز، هورمون زنانه ی پروژسترون را تجویز می کنند تا از این راه سطح تستوسترون او را پایین آورند. رویکرد دیگر، تجویز داروهای ضد آندروژن است که همین تاثیر را دارند.اخیرا پژوهشگران درمانی را ابداع کرده اند که عبارت است از تجویز ماده ای که با جلوگیری از فعالیت غده ی هیپوفیز، ترشح تستوسترون را کاهش می دهد. گرچه این مداخلات تاثیرات مثبتی دارد، با این حال، ترکیب کردن درمانهای پزشکی با روان درمانی، ضروری به نظر می رسد. .
پژوهشگران در آلمان هرمون محرک جسم زرد- هورمون(LHRH) را نیز امتحان کرده اند.این ماده به طور طبیعی در زنان وجود دارد که تولید هورمونهای جنسی زنانه را راه اندازی می کند. گزارش شده است که این درمان، وقوع نعوظ آلت،انزال،استمنا،تکانشگری جنسی منحرف،و خیالپردازیها را کاهش می دهد. مشکل همه ی این شیوه ها، علاوه بر عوارض جانبی آنهابه عنوان نمونه،تجویز استروژن در مردان دچار انحراف جنسی موجب عوارض جانبی بزرگ شدن پستنانها،تحلیل رفتن بیضه ها،پوکی استخوان و غالب شدن حالت تهوع در فرد می گردد، استروژن یکی از هورمون های جنسی تخمدان زن است که از ادرار و خون زن باردار گرفته می شود)،( انصاری،۱۳۷۱)، این است که هرچند ممکن است آنها سطح تستوسترون را کاهش دهند و از این رو، به مهار سایق جنسی بچه باز کمک کنند. اما به مسئله نا مناسب بودن شریک جنسی او نمی پردازند. بنابراین هریک از این در مان های زیستی باید با روان درمانی آمیخته شوند.
رادیکال ترین مداخله ی پزشکی، “جراحی” را شامل می شود. که به دو صورت انجام می گیرد.
۱)اختگی، که برای انحرافهای بسیار جدی، مثل تجاوز جنسی وحشیانه و تعرض جنسی به کودکان در اروپا استفاده می شد. که به دو صورت انجام می گیرد. شکل اول ومنسوخ و خشن تر آن به صورت همان قطع کردن بیضه ها می باشد که به قصد از بین بردن تولید تستوسترون صورت می گیرد، که به آن “اختگی از راه جراحی” می گویند . شکل دوم آن، که صورت نرمتر و متداولتر اختگی می باشد، که در آن هورمونی را که بیضه ها تولید می کنند با استفاده از داروهای خاص خنثی می کنند، که به آن “اختگی دارویی” می گویند. که اختگی دارویی برخلاف جراحی برگشت پذیر است وهمانند اختگی از راه جراحی موثر می افتد. در آمریکا اختگی “تنبیه ظا لمانه و غیر عادی” تلقی می شود، و به همین خاطر به اجرا در نمی آید.
در بعضی از کشورهای مخصوصا در اسکاندیناوی (سوئد،نروژ،فنلاند،دانمارک،وایسلند) منحرفین سابقه دار جنسی را که بکرات مرتکب انحرافات و جرائم جنسی شده اند، مورد عمل اختگی قرار داده اند. تجربه نشان داده است که انجام این عمل علاوه بر اینکه حالت نعوظ و انجام عمل جنسی را از شخص سلب نمی کند، باعث می شود که این فرد پس از انجام عمل هم مجددا مرتکب انحرافات جنسی شود. باید دانست میل و اشتهای جنسی در افرادی که (اعم از زن یا مرد) مقطوع النسل می شوند از بین نمی رود. زنهای مقطوع النسل شده کاملا به انجام عمل مقاربت قادر هستندو مردهای مقطوع النسل شده نیز از ناحیه غده ی وذی (پروستات) به اوج لذت جنسی و “انزال” می رسند.همچنین باید متوجه بود که مرکز تحریک و نعوظ برخلاف آنچه که تصور می کنند، در ناحیه بیضه ها نیست، بلکه این مرکز در” نخاع یا مغز تیره” وجود دارد. بنابراین فرد با وجود مقطوع النسل شدن نیز حالت تحریک برای او ایجاد خواهد شد. به همین علت است که افراد مقطوع النسل شده، اغلب اشخاصی بیرحم و قسی القلب می شوند و بسیاری از آنها نیز به انحراف جنسی مبتلا می شوند، زیرا هنگام ایجاد تحریک، راه مفری برای تخلیه عصبی پیدا نمی کنند و لذا برای ترضیه خاطر از طریق نامشروع اقدام کرده و به انواع اعمال و رفتار حیوانی و غیر انسانی دست می زنند و برای ترضیه خاطر خود از اقدام به هیچ قتل و کشتاری نمی هراسند.
۲) جراحی روانی” می باشد.یعنی استفاده از اعمال جراحی اعصاب به منظور تعدیل علائم بیماری روانی، که ضمن آن عمل جرای روی هسته مغز یا ماده سفید مغز انجام می شود. امروزه استفاده از این جراحی برای کنترل یا ازمیان برداشتن رفتار جنسی به ندرت انجام می شود. برای مثال دسته ای از محققین آلمان غربی گزارش کرده اند که از سال ۱۹۶۲ تا ۱۹۹۵ فقط ۷۰ نفر مرد تحت عمل جراحی روانی قرار گرفتند. در این روش بخش هایی از هیپوتالاموس تخریب ودر برخی دیگرازموارد بخش های از مغز بکلی برداشته می شوند. به علاوه برخی از گزارش هاحاکی استکه این قبیل جراحی ها عوارض ناخوشایندی مانند؛ گیجی، احساس گرسنگیزیاد، افزایش وزن وگرایش به پرخاشگری کلامی را در پی داشته اند.که خود دلیلی بر کاربرد احتیاط آمیز جراحی روانی است. ازاین رو بسیاری از متخصصان پیشنهاد کرده اند تا هنگام بدست آوردن اطلاعات بیشتر درباره ی اثرات حاصل از آسیب دیدگی های تصادفی مغز روی رفتار جنسی افرا د آسیب دیده استفاده از این روش را باید به تاخیر انداخت.
منابع:
سایت دکتر ویلسون
اسیب شناسی روانی دکتر ازاد
اسیب شناسی روانی پروفسور سلیگمن
اسیب شناسی روانی دکتر هالجین
کاپلان سادوک
ویکی پدیا